Kook pov:
داخل باری با دیزاین تیره و لامپ های مخفی سفید رنگ بود....زمان از دستش در رفته بود و مدتی از نشستنش پشت کانتر،چوب گردوی ایرانی میگذشت...گلس مارتینی. ای که روبه روش بود چند دقیقه ای یکبار پرو خالی میشد..
سیل عظیم تصمیم هایی که باید میگرفت ذهن خسته اش رو به تکاپو انداخته بود...
نگاه خالی از احساسات مرد در ظاهر به دست ها تتو شده از طرح های مختلفش بود..اما در واقع سر دردمندش،عمیقا به موضوعی فکر میکرد که قرار بود تاثیر بسزایی در اینده برنامه ریزی شده اش بگذاره...
دستش رو سمت گلس نیمه پرش دراز کرد و مقدار کمی از مایع تلخ زرد رنگ رو بلعید....
کفش های چرم مشکیش با ملودی کلاسیک فضای بار روی سطح زمین ضرب گرفته بود و گاهی همراه صندلی چرخدار پایه کوتاه..دور های نیمه و نصفه ای میزد...موهای اشفتش که بتازگی قصد بلند کردنشون رو داشت جلوی چشم های به رنگ شبش رو گرفته بود و در اون لحظه زیادی بنظر میرسید...موبایل همراهش روشن خاموش میشد و خبر از طوفان پیامک های مادر و پدرش میداد...
جونگ کوک مردی که در انتهای بیستو چند سالگی از عمرش بود،باوجودکارنامه درخشان شغل خانوادگیش هنوز هم گاهی مجبور به انجام درخواست های غیر معقولانه والدینش میشد..اما اینبار فرق داشت و مرد باید روی تمام زندگیش ریسک میکرد...
برای انسانی که بیستو نه سال سن داره..الفاست و در رده الفای سیاه قرار داره، گفتن نه کار سختی بنظر نمیاد...مخصوصا که اون فرد جئون جونگ کوک لیدر مافیا گلد زتا نامبر وان کره و اسیاست....
اما هرکسی خط قرمزی داره..خط قرمز جئون خانوادشه...فامیلش،دوست هاش،کارمنداش،ودر اخر رفقاش....
و الان کسی این درخواست رو ازش داشت که جونگ کوک احترام زیادی براش قائل بود پدر بزرگش جئون هانگبین، جونگ کوک در تمام مراحل عمرش هیچوقت به خودش اجازه بی احترامی و سرپیچی از اون مرد دانا رو نداده بود...
اما... در اون لحظه واقعا مشوش بود،ایا فردا هم مثل همیشه پدربزرگش رو سر افراز میکرد یا قرار بود برای اولین بار احترام اون پیرمرد بزرگ رو بشکنه....
صدای قدم های دونفر ارامش بخش وی ای پی بار گاریام رو شکست...وخیلی طولی نکشید تا جونگ کوک حضور هیونگ های همیشه نگرانش رو در طرفینش احساس کنه...
نامجون:هی...دود همه چی اوکیه؟؟
نامجون ازش سوال کرد الفای سی ساله،سیاهی که مغذ متفکر گروهش بود...گلس مربعی شکل رو از جلوش کش رفت و همین طور که منتظر جواب بود چند جرعی ازش نوشید...

YOU ARE READING
☆☆wicked virgin☆☆
Fanfictionمنطقم میگفت ازت دورشم ولی.....اینبار قلبم یه چک خوابوند تو دهنش....و همش تقصیر فیس جذابش بود... کاپل اصلی~کوکوی ساید کاپل~ نامجین...یونمین ژانر~رمنس،مافیا،اسمات،اکشن،امپرگ،فلاف،امگاور بچها طبق معمول فیک انگست نداره..تنها برای ایجاد حس خوب نوشتمش..با...