-3-

139 25 7
                                    

Kookpov:
از دیشب تا صبح درگیر حل کردن پرونده انتقال اسلحه اش با روس ها بود ایرلندی های لعنتی رابطه شکرابی با اون بلوند های مادربخطا داشتن و حالا از اینکه جونگکوک باهاشون به راحتی معامله انجام میداد ناراضی بودن....

ماکسیم از الفاهای گارد امنیتی املاک جونگکوک بود که بهش فوق‌العاده‌ اعتماد داشت...نزدیکش شد و بعد از احترام گذاشتن گفت: کینگ...یه تریلره کانتینر دار از املاک الفا کیم اومده دوتا ماشین اسپرت فرستاده شده مثل اینکه کارخونه جگوار واسه همسرتون هدیه عروسی فرستاده...

جونگکوک نگاه ناخوانایی به مرد انداخت و بدون مکث آنچنانی گفت: ریتا(ملکه) رو خبر کنین خودش بیاد...
ماکسیم: امرتون اطاعت میشه...

جونگکوک دید که تهیونگ بعد از هفت هشت دقیقه پیداش شد از ورودی گذشت و چندین پله‌ی مرمرین رو پایین اومد اون شلوار پارچه ای و بلوز مشکی از همسرش تندیس پرستیدنی ساخته بود...

تهیونگ با خمیازه کوچکی خودش رو جلو کشید بعد از چلیپا کردن دستاش بهم غرید:مشکل چیه الفا‌....
ماکسیم که دو رگه روس و کره‌ای بود سکوت کرد تا جونگکوک جواب بده...

جونگکوک: رالف سث ...اون الفای لعنت شده رو از کجا میشناسی تهیونگ و چرا باید واست ماشین بفرسته..

تهیونگ با تعجب گفت: چی رالف واسم ماشین فرستاده....خب چندباری واسشون عکسبرداری کردم اما
هیچوقت بهم ماشین ندادن...

جونگکوک از روی عادت گوشه‌ی لبش رد بالا داد و تهیونگ با حوصله دقیق تر شد: احتمالا در جریانی اونا دارن ورشکست میشن و استفاده از شهرت امثال من آخرین ریسمون هایی که بهش چنگ میزنن....

جونگکوک سرشو با تایید تکون داد و اجازه داد که کانتینر ها ورودی اول رو رد کنن‌..

تهیونگ دستشو بی هوا روی بازوی مرد گذاشت و اروم گفت: میدونی از اونجایی که اونا از عمارت پدربزرگ اومده امکان اینکه داخلشان ردیاب و شنود باشه هست...جونگکوک سری تکون داد و گفت:اونا رو از زیر دستگاهای مخصوص رد می‌کنن و هرچی توش باشه مشخص میشه...

تهیونگ :چه عالی..عصر میخوام برم خرید اگه که زندونی قلعه پیشرفتت نیستم...

جونگکوک بهش نگاه بدون واکنشی انداخت و جواب داد:پنج بادیگارد شخصی از این به بعد قدم به قدم دنبالت میکنن حتی داخل عمارت فقط زمانی که به اتاق خواب میری تنهات میزارن مشکلی هست...

تهیونگ چند ثانیه خیره نگاهش کرد و با لبخند محوی گفت: نه خیلیم عالی باید دیونه باشم که بخوام وسط این جنگ و مکافات خودمو از داشتن چندتا الفای هیکلی جذاب که امادن خودشونو جلوی تیر بندازن ناراحت کنم.

جونگکوک نگاه سردی حوالش کرد و نگاهش رو به ماکسیم داد..

جونگکوک: پسرارو خبر کن و اخرین باریه که تاکید می‌کنم اونجور که در شأن الفاهای پک جئون جونگکوک هست از ریتا محافظت میکنین جای هیچ بخششی واسه کوچیک ترین اشتباه نیست..

☆☆wicked virgin☆☆Where stories live. Discover now