پارت5

1.6K 124 28
                                    

هوپی:تا حالا شده یه چیزیو به جین نگی و ازش مخفی کنی
نامی:اره

جین یهو به من نگاه کرد و اعصبانی
                                                                              

از دیدنامجون:

نامجون:اون لیوان بود خیلی دوستش داشتی گشتی دنبالش نبود اونو من برداشتم

یهو دیدم جین با چشای خون نشسته آروم یه دمپایی از کنارش آورد بالا یه نگاه به بقیه کردم دیدم ترس تو چشاشون موج میزنه("گودرت ورلد واید هندسام😂😎")
یهو بلند شدم الفرارر اون اومد دنبالم

جین:وایسا پدر سگ کاریت ندارم

همه زدن زیر خنده ما کل خونه گشتیم

یهو بردم تو اتاق و .....

از دید جیمین:
کلی خندیدیم خیلی خوب بود

هوپی مجبور بودی اینو بپرسی

جیهوپ:به من چه دیگه جرعت حقیقته

همه بلند شدیم رفتیم غذا خوردیم مامان بابا هم اومدن خونه
نامجون و جین اومدن بعد وقت خواب بود

از دید ویکوک:
تهیونگ: میگم جیمین امشب بیاد پیشمون

کوک: اره بیاد دلم برای تنگ شده

جیمین داشت می‌رفت

جیمین وایسا
جیمین بله، کوک "امشب بیا پیش ما بخواب باشه?!

تهیونگ: اره بیا
جیمین :باشه

"خب بچها این پارتم تموم شد

ببینم دید رفت پیششون میخواد بخوابه،😈
بدبدخت  جیمین نمیدونه تهکوک چه نقشه هوایی دارن

بچها پارت بعد اسمات می‌دونم خیلی زود شروعش کردم ولی دیگه خوب دیگه حمایت کنید "یه پارت دیگه هم  به زودی میزارم

برادر های خشنWhere stories live. Discover now