درحالیکه تمام بدنش خیس عرق شده بودو نفس نفس
میزد،با وحشت چشماشو باز کرد.
اتاق مشترکشون طبق معمول هرشب کاملا تاریک بود،
خب به لطف چشمای فوقالعاده قویشون هیچکدوم
نیازبه نور خاصی نداشتن وحتی تو تاریکیمطلق هم قادر
بهدیدن کوچکترین جزییات واشیاء بودن.
البته یکی از ویژگیهای مشترک هردوشون این بود که هردو ازنور و روشنایی زیادمتنفر بودن؛درنتیجه اون اتاق اکثرا
تاریک بود.
هنوز هم به خاطر خوابی که دیده بود،عرق داشت از کنار
شقیقههاش سرازیر میشدوضربان قلبش هنوز به حالت
عادی که یک گرگ باید داشته باشه،برنگشته بود.
ییفان با شنیدن نفسهای تند و تپش نامنظم قلب
کریس،سریع خودش رو ازطبقه پایین بهش رسوند که به
خاطر وجود سرعت بالاش کمتر از یک ثانیه طول کشید.
ییفان: چیشده؟
کریس سرش رو بلند کرد،عنبیه چشمش زردرنگ ومردمکش
حالت عمودی پیدا کرده بود.هنوزبدنش میلرزیدو ازقیافش
مشخص بود که داره درد زیادی رو تحمل میکنه.
ییفان روی تخت خزید و بغلش کرد: هی...اروم باش ریس.
کریس: تو..خواب...خواب زمانی رو دیدم که تو نبودی!
ییفان لباشو به گوش کریس چسبوند و باصدای اروم اما
ارامبخشش جوابش رو داد،سعی داشت همزمان با
گذاشتن چندبوسه روی لالهیگوش حساسش و گرفتنش
به حرف حواسش رو از درد زیادش به مقدار خیلی کمی
پرت کنه،چون اون درد اونقدر زیاد و طاقتفرسا بود که
هیچجوری نمیشد نادیدش گرفت.
ییفان: چه زمانی...کریس داری تبدیل میشی،ارومباش.
ییفان درست میگفت،اونقدر حال کریس بهم ریخته بود
که کنترلی روی خودش نداشت و داشت از حالت
انسانیش به گرگش تغییرشکل میداد.
هرچند که اون هرچقدر هم تلاش میکرد،نمیتونست به حالت دومش یعنی یک گرگ کامل تبدیل بشه و فقط درد میکشید.
کریس با لحنی که غم و درد بهخوبی درش حس میشدبا
صدای آروم گفت: ولی من نمیتونم تبدیل بشم ییفانا.
کریس نمیتونست مثل یک گرگ عادی،تبدیل بشه.
اون فقط درد میکشید،استخونهاش تغییر شکل میدادن،
YOU ARE READING
TwinorBrother
Fanfictionداستان دربارهی ییفان دورگهایه که یک همزاد گرگینه داره و همزادش به اشتباه بجاش دچار نفرین سختی میشه که..... **خوشگلا این فیک قراره تریسام باشه،ولی صحنههای اسماتش زیاد نیستن؛پس اگه خوشتون نمیاد از همین حالا نخونیدش🖤 Couple: krisho Gener: omegaver...