part 2

154 36 4
                                    

انقد با چیمون سر و کله زده بودم که از خستگی نفهمیدم کی خوابم برد
وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم که خونه خودمم
برایت:بیدار شدی؟
پی برایت و دیدم که دست به سینه بالای سرم ایستاده و طلبکار نگام میکنه
رفتم زیر پتو و روم و ازش گرفتم
وین:با من حرف نزن
برایت:چی؟چرا؟اونی که باید عصبانی باشه منم نه تو
از زیر پتو اومدم بیرون و با ناباوری نگاهش کردم
وین:الان داری باهام فاکینگ شوخی میکنی؟سفر با بعضیا خوش گذشت؟خنده هات واسه دیگرانه اخم و دعوات و واسه من میاری؟اصلا کی منو آورد خونه من نمیخواستم بیام میخوام پیش پی آف و پی گان بمونم(با بغض)
برایت:هی وینن اینجوری نکن
باشه ببخشید من تند رفتم
اومد کنارم رو تخت نشست و بغلم کرد
برایت:میدونی چقدر دلتنگت بودم؟باور کن بدون تو بهم خوش نمیگذره
تو میدونی از اینکه به فن بویات توجه کنی بدم میاد ولی از عمد دست میزاری رو نقطه ضعفام...
وقتی اومدم خونه و دیدم نیستی نگران شدم پی آف زنگ زد بهم گفت که اونجایی منم اومدم بردمت
سوال دیگه ای نداری؟
در حالی که زل زده بود به صورتم این حرفا رو زد وین:چرا نگفتی با فرست میری؟
برایت:بهت نگفتم چون فراموش کردم بعدشم فقط من و فرست نبودیم که تی و نیو عم بودن خودت میدونی که فرست فقط یه دوست صمیمیه نه بیشتر نه کمتر
وین:فکر نکن بخشیدمت انقدر بهم نچسب برو اونور
برایت:خیلی بدی وین،من این همه برات سخنرانی کردم که دلتنگت بودم بعد تو اینجوری میکنی
وین:منم دلتنگت بودم هر روز منتظر بودم برگردی تا بزنمت
اینجور وقتا شروع میکنه به مظلوم نمایی بلند شد و قیافه ناراحتی به خودش گرفت و برگشت سمتم
برایت:مثلا دوست پسرتم ولی تو با من خیلی سردی حداقل وانمود کن دلتنگم بودی
وین:باشهه باشه دلم سوخت بیا اینجا
پتو رو کنار زدم و دستم و سمت دیگه تخت زدم
سریع قیافه ناراحتش جاشو به یه نیشخند داد و در حالی که ابرو بالا مینداخت پرید رو تخت و محکم بغلم کرد
وین:بچه پرووو، چه سریع قیافت عوض شد برو اون...و..ر
وقتی داشتم حرف میزدم سریع گونمو بوسید
با یه لبخند خاص زل زده بود تو چشام
قلبم یه لحظه از تپش افتاد و یهو دیوانه وار زد
وین:لعنتی اونجوری نگام نکن واسه قلبم خوب نیست
لبخندش پررنگ تر شد و بهم نزدیکتر شد
دستش و گذاشت رو گونمو آروم لبمو بوسید و عین یه بچه مشتاق نگام کرد
برایت:دیگه هیچ وقت با من قهر نکن
وین:من قهر نبودم فقط ناراحت بودم
برایت:اوهو خیلی فرق کرد
وین:پی باییییی
برایت:به من نگو پی
نیشخندی زدم و شمرده تو صورتش گفتم:
پی باییی
پوزخند زد و انگشتش و رو لبم کشید و یهو گردنم و بوسید
وین:پ.پی بای ن.نکن
برایت:گفتم به من نگو پی وگرنه تنبیهت میکنم
دستش و آورد سمت دکمه های لباسم و تا نصفه باز کرد و شروع کرد به مارک کردن گردن و سینم
وین:آههه لطفا تمومش کن
سرش و آورد بالا و نگاهم کرد
برایت:نه نمیزارم فرار کنی
لباسش و درآورد و افتاد روم سریع لبه های لباسم و گرفتم و بهم چسبوندم
زیر چشمی نگاهش کردم
وین:من هنوز آماده نیستم
برایت:ولی من کاملا آمادم
وین:شیا تو خیلی زبون نفهمی
برایت:میدونم مرسی
وین:این تعریف نبودا
مظلوم نگام کرد
برایت:ویننن لطفااا
وین:باز اين گربه ای شد
برایت:خیله خوب بابا باشه بیا کاریت ندارم
یکم ازم دور شد و به محض اینکه دستام شل شدن لباسم و از تنم درآرود
وین:چی!! نه تو خیلی دروغگویی ولم کن
برایت:تو اصلا منو دوست داری؟
وین:چه ربطی داشت
برایت:جواب بده
وین:معلومه که دوست دارم
شیا مطمئنم از خجالت صورتم قرمز شده
نگاهم و ازش دزدیدم
برایت:منم دوست دارم وین
بهم نزدیک شد و باعث شد چشام و ببندم
رو موهام و بوس کرد و یهو از روم رفت کنار
چشام و باز کردم و دیدم که کنارم دراز کشید
برایت:و هیچ وقت اذیتت نمیکنم
شب به خیر خرگوش من
نمیدونم چرا ولی حس خیلی بدی داشتم که اینجوری روندمش و از طرفی فهمیدم که به زور باهام کاری نمیکنه و باعث شد برای بار نمیدونم چندم قلبم براش بتپه
چشماش بسته بود ولی معلوم بود بیداره
آروم رفتم سمتش و نگاهش کردم
اون واقعا خیلی جذابه
خم شدم رو صورتش و نرم بوسیدمش
چشماش و با تعجب باز کرد و سرش و آورد بالا
برایت:الان چی کار کردی
هل شدم و با دستپاچگی سرم و انداختم پایین
وین:ب ببخشید
برایت:منظورت چیه
وین:فکر نمیکردم بدت بیاد
برایت:شوخیت گرفته وین؟من شوکه شدم چون اولین بار بود که پيش قدم شدی و منو بوسیدی
سرش و انداخت رو بالش و نفس بلندی کشید
برایت:خیلی خوشحالم
لبخند ریزی زدم و لبم و گاز گرفتم
یهو دستش و انداخت دور کمرم و بغلم کرد
باعث شد بیوفتم روش
برایت:اون موقع آماده نبودم دوباره انجامش بده
با خجالت لبمو کشیدم تو و چشام و ازش دزدیدم
با دستاش صورتمو قاب کرد: به من نگاه کن
آروم سرشو آورد جلو ولی من پیش دستی کردم و زودتر بوسیدمش
چند لحظه بی حرکت موند و یهو وحشیانه شروع کرد به بوسیدنم
لعنتی حتی اجازه نفس کشیدن بهم نمی‌داد
دستمو گذاشتم رو شونش و چند بار هلش دادم ولی بازم ول نکرد
دهنم و باز کردم که نفس بکشم یهو زبونش و وارد دهنم کرد
لباشو محکم بوسیدم و هلش دادم
خوشبختانه این دفعه ولم کرد
در حالی که نفس نفس میزدم نگاهش کردم
واسم ابرو بالا انداخت و پوزخند زد
برایت:چه شاهکاری
وین:منظورت چیه
با چشاش به لبام اشاره کرد
دست کشیدم رو لبم و از درد اخمام رفت تو هم

وین:شیا لعنت بهت پی بای فردا برنامه دارم
چجوری با این قیافه برم
برایت:چشه مگه به این قشنگی
وین:هوف از دست تو
دیگه میخوام بخوابم اگه اجازه بدی چون صبح زود باید بیدار شم
لباش و آویزون کرد و دستشو سمتم بلند کرد
برایت:باشه وین بیا بخوابیم
دستش و گرفتم و خودم و انداختم تو بغلش
پتو رو کشید رو جفتمون و سرم و نوازش کرد
برایت:شب به خیر
وین:شب به خیر برایت امیدوارم خواب منو ببینی
سریع پتو رو کشیدم تا روی بینیم و چشمام و دوختم بهش
برایت:صبر کن ببینم الان چی شد
با چشمای ریز شده نگام کرد و خندید
برایت:گفتی برایت مگه نه
وین:من که یادم نمیاد
کی گفتم؟
برایت:من مطمئنم تو نمیخوای بخوابی،با این کارات خواب و از سر منم پروندی
زود باش بیا بیرون بدو
خودم و زدم به خواب و جوابشو ندادم
برایت:ترسوی کوچولو

اینم از دو تا پارت امروز امیدوارم خوشتون بیاد
لطفا نظرتونو بهم بگید و ووت یادتون نره🌸🙇‍♀️🙏

BdstWhere stories live. Discover now