part 5 smat🚫🚫

142 17 4
                                    

وقتی رسیدن جلوی خونه شخصی بزرگشون که هوا کاملا تاریک بود و ساعت ماشین ۱۲ نیمه شب رو نشون میداد، با عجله پیاده شد و در رو براش باز کرد
منتظر نگاهش کرد:زود باش وین بیا بیرون
وین به وضوح استرس گرفته بود ولی دستی که سمتش اومده بود و رد نکرد، با کمک برایت از ماشین بیرون اومد
از پشت شونه های وین و گرفت و اون و به سمت خونه هدایت کرد:درو باز کن
وین بدون هیچ حرفی کلیدشو درآورد و در خونرو باز کرد
تا پاشونو تو خونه گذاشتن محکم به دیوار کوبیده شد
برای یه لحظه نفسش رفت و وقتی به خودش اومد که گرمای نفسای برایت درست روی لباش پخش میشد و حواسشو کاملا به مردی داد که با چشمای وحشیش بهش زل زده بود و گره کراواتشو شل میکرد
-دستشو به دیوار تکیه داد و اروم کنار گوشش با صدای بمی زمزمه کرد:دیگه نمیتونی فرار کنی بانی
آروم زانوشو بین پاش بالا آورد و از روی شلوار به عضوش فشار کمی وارد کرد ، بدون هدر دادن وقت لباشو رو لباش کوبید
پاهاش سست شد و یقه پیرهنشو چنگ زد، با لکنت زمزمه کرد:منو محکمتر ببوس پی بای
نفس عمیقی کشید و وحشیانه لبای پسر کوچیکتر رو مکید
صدای بوسه اشون سکوت خونه رو میشکست
هر دوشون نفس نفس میزدن
دو طرف لباس وین و محکم کشید و پارش کرد سرشو تو گردنش فرو برد و نفس عمیقی کشید،نوک بینیشو رو گردنش کشید و همون نقطه رو بوسید:گفته بودم خیلی شیرینی؟
دستاشو به شونه برایت تکیه داد و مجبورش کرد نگاهش کنه لبخند شیطونی زد و خیره به لبای برایت زمزمه کرد:اوهوم گفته بودی
برایت لباشو جلو داد و سرشو تکون داد،با مکث گفت:خودت خواستی
رون پاشو فشرد و اسپنک محکمی بهش زد
وین ناله ای کرد و پاهاشو دور کمر برایت حلقه کرد، دوباره بوسیدش و درحالی که آروم بوت وین که تو آغوشش بود رو فشار میداد به سمت اتاق خواب رفت
رو تخت خوابوندش و بوسه سطحی رو لباش گذاشت
دستای پسر کوچیکتر رو گرفت و روشون بوسه ای زد و به چشماش خیره شد
با لبخندی که وین بهش زد صبرش تموم شد و لباشون رو بهم رسوند
اروم و با حوصله میبوسید، دستش رو از لای پیرهن نیمه بازش رد کرد و شکمش رو لمس کرد
وین هم دکمه های برایت رو دونه دونه باز کرد و با شیطنت بدنش رو از تخت فاصله داد و پایین تنه هاشون رو بهم کشید
برایت با عجله از شر لباس هاش خلاص شد و دست هاشون و تو هم قفل کرد
سرش رو نزدیک گوش بانیش برد و با صدای بمش زمزمه کرد : میدونی که فقط داری برای خودت همه چیزو سخت تر میکنی دارلینگ؟ زبونشو از زیر گوشش تا روی گردنش کشید و اروم بوسه میزد
با دست ازادش بدنش رو نوازش میکرد و با حوصله جای جای بدنشو میبوسید
لباشو به زیر خط فکش چسبوند و روی پوست شیری رنگ پسر لکه های قرمز رنگ به جا گذاشت
با چشمای خمار شده دستش رو به شلوار وین رسوند عضوش رو اروم فشرد و زبونش رو روی نیپلش کشید
وین ناله می کرد و مرد مقابلشو ترغیب میکرد که بیشتر به کارش ادامه بده
وین:عاح پی...اوممم
برایت دست از کارش برداشت و پوزخندی مماس لب هاش زد:چی گفتی بانی؟
سطحی بوسیدش:هوم
از بین لبای خوشگلت چی بیرون اومد؟
وین نگاهشو دزدید:هی..هیچی
دستشو زیر باکسر وین برد و عضوش رو فشرد:یعنی میگی اشتباه شنیدم؟کامان بانی
وین:عاحح..پیی
همزمان شلوار و باکسر پسر زیرشو پایین کشید و انگشتاش رو روی لب هاش فشرد
با چشم به انگشتاش اشاره کرد، وین توی چشم هاش زل زد و انگشتاش رو مکید
برایت زبونش رو روی لبش کشید:خوشگل
وین چشماش رو ریز کرد و محکم تر انگشت های مرد رو مکید
برایت:فاک
انگشتاش رو بیرون کشید و لب هاشو روی لب هاش کوبید و محکم مکید
انگشتش رو دورانی روی ورودیش کشید و با زبونش لب های وین رو تر کرد
باز شدن لب هاش و بردن زبونش توی دهن اون همزمان شد با فشرده شدن دوتا از انگشتاش داخل بوت پسر
وین قوسی به کمرش داد و ناله ی خفه ای تو دهنش کرد
برایت انگشتاش رو حرکت داد و از لب هاش فاصله گرفت:برام ناله کن
وین:عاهه لطفا اذیتم نکن
آروم انگشتاشو بیرون کشید
بین پاهای وین جا گرفت و دکمه شلوار خودشو باز کرد
خم شد روشو دستاشو دور سر وین حلقه کرد:زود باش وینی،لطفا
وین:چی میخوای
با لبخند کجی تو صورتش درخواست کرد:اسممو ناله کن
وین سرتق نگاهش کرد، لبشو جمع کرد و آروم زمزمه کرد :برایت لطفا انجامش بده
برایت:چی گفتی بانی نشنیدم
لبشو از تو گاز گرفت و اینبار بلندتر گفت:پی برایت فاکی لطفا انجامش بده،بزارش داخلم...دیکتو
هر چی تو بخوای
برایت گفت و لبهاشو روی بدن پسر گذاشت و آروم پایین رفت
دوباره بین پاهاش قرار گرفت،زیپ شلوارشو باز کرد، عضوشو از باکسرش درآورد و پمپ کرد و اروم روی ورودی وین تنظیم کرد
دستش رو کنار سرش گذاشت و پهلوش رو آروم نوازش کرد
_ممکنه اولش یکم درد بگیره بانی
وین آب دهنش رو قورت داد و ب مرد رو به روش زل زد
_آماده ای..؟
با حرکت سر وین آروم عضوش رو داخل برد
پسر قوسی به کمرش داد و ناله کشیده ای کرد:عااحح پی بای
_هیشش هیچی نیست
یکم صبر کرد که به سایزش عادت کنه و بعد کامل واردش شد و چشمای نمدارش رو بوسید
انگشتاش و قفل انگشتای وین کرد و آروم شروع به ضربه زدن کرد
مدام لب های پسر کوچیکتر رو میبوسید و ضرباتش رو سریع تر کرد
وین ناله بلندی کرد، به کمرش چنگ زد و اسمش رو صدا کرد:برایتت...هاه... همون.جا
برایت گونشو بوسید:آروم باش پیداش کردم
کمر پسر رو گرفت و محکم تر و سریعتر به اون نقطه ضربه زد
وین بلند ناله میکرد و رو تختی رو بین دستاش میفشرد
پاهاش شروع به لرزیدن کردن و کام شد
برایت لباشو گاز گرفت و با تنگ تر شدن ورودیش دور عضوش ناله عمیقی کرد و با فشار داخل وین خالی شد
بی حال روش افتاد و نفس نفس زد،با احساس نوازش دست وین رو موهاش سرشو بلند کرد و نگاهش کرد:دوست دارم
وین لبخند بی جونی زد:منم دوست دارم
عضوش رو بیرون کشید و به شاهکارش نگاه کرد
کامش از باسن وین بیرون می ریخت:چه منظره قشنگی
پاهاشو جمع کرد و بالش کنار سرشو به طرفش پرت کرد:خفه شو و بغلم کن
خودشو روی تخت انداخت، کمر وین و گرفت و سمت خودش کشید :ولی اول باید بری حموم
وین بی حال تو بغل برایت خزید:فعلا نمیخوام بیا یکم همینجوری بمونیم
در حالی که برایت کمرشو ماساژ میداد به خواب عمیقی فرو رفت
پیشونیش و بوسید و موهاشو مرتب کرد:خوب بخوابی عزیزم

BdstOù les histoires vivent. Découvrez maintenant