اسکات روی تخت غلطی زد و کنار دوستش به تاج تخت تکیه داد.
استایلز تازه چند ساعت از سرکار برگشته بود و میخواست بخوابه اما دوست صمیمیش هیچ وقت دیگهای رو بهتر از ۹ صبح برای سر زدن بهش پیدا نکرده بود. پس اینجوری شد که اون دوتا روی تخت استایلز نشسته بودن و یکیشون پرچونگی میکرد و اون یکی نشسته چرت میزد.اسکات جمله بعدیش رو بلندتر گفت: راستی خبر رو شنیدی؟ امروز صبح که داشتم میاومدم اینجا توی جاده فرعی کلی ماشین بود فکر کنم پدرت هم اونجا بود میگفتن اونجا تصادف شده یا یه درگیری توی جنگل.
استایلز هم سر تکون داد: آره. وقتی اومدم خونه فهمیدم. خودشون هم نمیدونن دقیقا چی بوده ولی دیشب یه جنازه توی جنگل پیدا کردن.. یکی اون رو کشته وانداخته توی جنگل.
اسکات با تردید گفت: جنازه کی بوده؟
استایلز وقتی هیجان دوستش رودید کمی هوشیارتر شد: هویتش معلوم نشده..مثل اینکه نصف صورتش کنده شده.. نصف دیگهشم سوخته یا انگار دریده شده.. نمیدونم..قرار شده پزشکی قانونی از اثر انگشتش هویتش رو شناسایی کنه.اسکات با صورت جمع شده تکرار کرد: کنده شده؟ چرا باید صورت یکی رو بکنی بعدش هم توی جنگل ولش کنی؟!
استایلز هم به معنای ندونستن ابرویی بالا انداخت: نمیدونم. ولی هرچی که هست یه دعوای عادی نبوده. بابام میگه یه دختر نوجوون بنظرمیاد. حدس من اینه که مربوط میشه به قتلهای زنجیره ای ۲ سال پیش.
اسکات سرش رو به چپ و راست تکون داد و مخالفت کرد: فکر نمیکنم رفیق. چرا باید بعد از دو سال یه همچین قتلی انجام بده؟! بِن کارش خفه کردن بود نه کندن صورت.
استایلز با چشمهای نیمه باز سر تکون داد: بابامم همین رو گفت. ولی آخه دیگه قاتلی توی شهر زندگی نمیکنه.
اسکات خندید: اونا که با یه تابلوی "من قاتل هستم" توشهر راه نمیرن. من یک سال تمام از یک قاتل زنجیرهای مکمل غذایی میخریدم! از کجا معلوم شاید یکی از آدم هایی که همین امروز دیدیم قاتل همین دختر باشه؟!
چشماش رو ریز کرد و شرورانه به استایلز نیمه بیدار نگاه کرد و باصدای رمزآلودی گفت: شاید یکی از همکارهات توی فروشگاه یا مشتری ها، همون قاتل مون باشه..توهیچ وقت نمیدونی!استایلز که شیطنت دوستش رو فهمید خودش رو بیشتر روی تخت مچاله کرد و با صدای گرفته از خواب با خونسردی جواب داد: من همین جوریشم از اون فروشگاه، تا ماه متنفرم. نمیتونی بیشترش کنی! در ضمن همکارهای من یه مشت آدم افسردن. ۲۰تا باهات شرط میبندم که هارلی سینگ حتی برای غذا خوردن از روی تختش بلند هم نمیشه چه برسه به کشتن، بردن و انداختن آدمها توی جنگل!
_ولی من ۳۰ تاروی هارلی قاتل شرط میبندم.
اما جوابی نگرفت چون استایلز از قبل به خواب رفته بود و اگر اسکات دقت میکرد میتونست خرناس ریزی رو از بین لبهاش بشنوه.. با سر رو به بالا و دهان نیمه باز معلوم بود که خرناس میکشید. اسکات نگاهناامیدی به بیخیالی دوستش انداخت و به شدت خودش رو به پشت روی تخت خوابوند و مشغول بازی با گوشیش شد. قراربود نهاررو با هم بخورن، قبل از اینکه استایلز به فروشگاه بره.
أنت تقرأ
ANCHOR
مستذئب||برگشت خرابکار فراری و دردسرهای بعدش به بیکن هیلز تمام شهر رو وتمام زندگیاستلینسکیجوان رو بهم میریزه|| کاپل:استرک،تیام.. ژانر:عاشقانه،ماورایی،اسمات،انگست..