1

366 26 2
                                    

Min yoongi  bot
Jung hoseoke (j hope)  top

تند میدوید و به همین دلیل نفسش بالا نمیومد ولی اگه از دویدن دست برمیداشت و وایمیستاد اون روانی پشتش و اسلحه توی دستش میکشتش!

هیچوقت یه زندگی عادی نداشت فاک بهش
پشت ستونای بیمارستان مخروبه ایستاد و نفسی تازه کرد که با صدای جانگ هوسوک... دقیقا دو تا ستون عقب تر بندش لرز کوچیکی کرد
+مین یونگی...کجایییی
با لحن مسخره ای اسمشو بیان کرد و در اخر خنده های شیشه ای به یونگی تحویل داد اما طولی نکشید و صداش بغض دار شد و باعث تعجب یونگی شد
+تو.. هق.. مگه نگفتی پدرم رسیده به شرکت؟ پس..هق...چرا الان مرده؟

در واقع مردن پدر هوسوک ربطی به یونگی نداشت..
چرا داشت اما یه ربط مزخرفو مسخره...( تو حین داستان گفته میشه 🌝)
یونگی داشت از ترس سکته میکرد و ضربان قلبش اونقدر بلند بود که هوسوک با لبخند بزرگ و ترسناکی اینو فهمیده بود و فهمید کجا قایم شده

یونگی وقتی صدای قدمای هوسوک شنید با اوردن اسم مسیح شروع کرد به دویدن اما دیر شده بود... هنوز حتی 5 قدم هم برنداشته بود که کلاه هودیش گرفتار دستای قدرتمند هوسوک شد
هوسوک از سر خشمش مشت محکمی توی دهن پسر کوبید
+توعه لعنتی بادیگارد پدرم بودی...به من گفتی که رسید شرکت و در امانه اما یک ساعت قبلش خبر مرگش اومد احمق!
پسر کوچیک تر آخ ارومی بخواطر مشت پسر بزرگتر گفت و با چشماش که از نظر خودش خیلی خشن و سرد میومد به هوسوک نگاه کرد
_لعنت بهت گفتم من نکشتمش
+ اما پسرای توی گنگی که هستی اونو کشتن نه؟

پسر بلافاصله یخ زد و ترس وجودش رو برداشت..نکنه فهمیدن یونگی تو یه گنگ خطرناکه؟
یونگی با تمام قدرت دست هوسوکو از کلاهش چنگ زد و پرت کرد و سریع فرار کرد

صدای دویدنای هوسوکو توی گوشش میپیچید
ترسیده بود و سعی میگرد با قورت دادن آب دهنش استرس و بغضشو کم کنه

J hope

وقتی فهمید اون گربه وحشی تند تر از خودش میدوعه بدون فکر ماشینش رو از دور با ریموت روشن کرد و سریع سوار ماشین شد
با سرعت میروند و با چشمای تیز و خمارش یونگی رو گیر آورد که منتظر تاکسی بود

جلوی پسر وایساد و خب اون پسر از پشت شیشه های دودی متوجه هوسوک نمیشد نه؟
پسر بدون نگاه کردن سوار ماشین شد و بلند آدرسش رو به راننده گفت

هوسوک ماشینو روشن کرد و از تو آینه جلو میدید پسر داخل گوشیش در حال تایپ کردن چیزی بود و دستاش میلرزید
بعد از چند ثانیه گوشیش زنگ خورد و یونگی جواب داد
_تموم شد!
_یکم دیگه میام گاراژ

و این هوسوک بود از سر خشمش تند تر میروند و توجه یونگی رو به سرعت زیاد جلب کرد
_آقا الان تص...
چشمش به چشمای خمار هوسوک افتاد
عالی بود بالاخره فهمید
نفسش تند شد و با شدت میخواست درو باز کنه و همونجا خودشو پرت کنه از ماشین بیرون ولی.. درا قفل بود... درسته هوسوک فکرشو میکرد که گربه قراره فرار کنه

ماشینو پیچید داخل خیابون خلوتی
لبخند گنده ای زد و لباشو لیس زد برگشت عقب و حمله ور شد سمت یونگی
موهای یونگی رو کشید و لباشو به خط فکش رسوند و بوسه میزد
خواست پایینتر بره که یونگی چنگ محکمی با ناخونای کوتاهش به صورت هوسوک زد و باعث شد هوسوک عقب بره و اخمی بکنه
+نه گربه چنگ زدن کار درستی نیست
چسب پهنی از داشبورد برداشت و سمت یونگی رفت اما گربه کوچولوش خودشو جمع میکرد گوشه ماشین

عصبی شد و مشتی تو صورت یونگی زد
+بشین سر جات دیگه فاک
محکم و خشن دستاشو با چسب بست همینطور پاهاشو و تلاش های یونگی زیر یه بوکسور بی فایده بود
_ببخشید دیگه کارمو تکرار نمیکن..آخخ
هوسوک محکم طنابی به دستو پاش بست و  گره ی محکمی زد

اما لحظه بعد ماشین دیگه ای از پشت محکم با ماشین یونگی و هوسوک برخورد کرد و باعث شد ماشین به جلو پرت بشه...

sex workshop Where stories live. Discover now