2. Surprise

927 135 2
                                    

هلیکوپتر به ارومی روی سقف خونه نشست و یونگی قبل فرو کامل ازش بیرون زد  عملیات طولانی مدت روی کمر و پاهاش اثر گذاشته بود و کمی گشاد راه می رفت اخه کی دو ساعت کامل سکس بی وقفه انجام میده؟ مگه سایت دورغین پورنه که با بارها کات یه سکس بی وقفه چند ساعته نشون بده!
چند قدم برداشت کمرش صاف کرد و چرخشی به خودش داد جونگکوک با همراهانش به استقبالش امده بودند به سمت هلیکوپتر رفت و کتشو دور کمر جیهوپ سفت بست و بلندش کرد دقیق یادش بود بعد راند چندم از هوش رفته بود.

_واو... واو... واو... داشتین کارای داداش داداش انجام می دادید؟
_اره دوست داری باتوم انجام بدم؟
_ توی همه سوراخم همیشه برای تو جا هست !

یونگی به سمت جونگکوک رفت و اروم پیشانیشو بوسید.

_چطوری احمق؟
_خوبم هیونگ خوش امدی هم تو و هم معشوقه ی بردار نمامون !
_پدر منو فرستاد تا پیغامی بهت برسونم!
_عقب وایستید!

همه محافظای جونگکوک بیست قدم فاصله گرفتند.

_برو پیش جونگکوک، بهش بگو هر کاری دوست داره بکنه ولی باید زنده نگهش داره!
عین کلام پدرش منتقل کرد و به سمت جونگکوک رفت.

_من باید برگردم جیهوپ اینجا پیش تو می زارم، عملیات مهمی قراره انجام بشه اگر برنگشتم مراقبش باش!
_هستم! ولی برگرد مطمئنم منتظرت می مونه!

جیهوپ در اغوش گرفت لزجی بین پاهاش به دستای جونگکوک برخورد کرد و باعث لبخند عمیق روی لب های جونگکوک شد.

_حسابی بهت خوش گذشته هیونگ !

چند قدم عقب رفت تا باد هلیکوپتر  بهش برخورد نکنه (هلیکوپتر موقع بلند شدن جریان هوای زیادی ایجاد می کنه) و به چهره یونگی خیره شد نگاه هیونگش به بتای تو بغلش بود، خندید و به سمت در حرکت کرد.

وارد اتاق شد و جیهوپ روی تخت گذاشت نمی دونست اجازه داره به خدمتکار ها بگه حمومش  کنن یا نه و از طرفی هیونگش چیزی نگفته بود ولی کام روان از مقعدش بیرون می ریخت و این یعنی اگه کامل خارج نشه باید منتظر یه دل درد حسابی باشه!
اروم جیهوپ برگردوند و به لب های باسنش خیره شد ورودی مقعدش قرمز، ملتهب و برامده بود!

_به چی نگاه می کنی جونگکوک؟

جیمین به ارومی پرسید

_ یه بار وقتی شیش سالم بود الت هیونگ دیدیم بزرگ بود جیمین برای بچه ده ساله خیلی بزرگ بود، الان تصور کن چقدر شده!
به این سوراخ نگاه کن قشنگ سه تا الت با هم می تونه تو خودش جا بده!
_داری باهام شوخی می کنی کوک!

سوالی به سمت جیمین برگشت

_چی متعجبت می کنه؟

ابروهاش بالا انداخت  و روی مبل نشست

_کمر یونگی هیونگ به دریا وصله! انگار از سوراخش چشمه کام باز شده!

_یونگی منو به تو سپرد تا سوراخ مقعدم دید بزنی؟

جونگکوک از ترس چند قدم عقب رفت و صدای خنده جیمین بلند شد!

_متاسفم هیونگ فقط می خواستم ببینیم نیاز به حمام داری یا نه؟
_دارم!
_بله هیونگ؟
_دارم جونگکوک ببرم حمام!

جونگکوک دستسو دور گردنش کشید، جیمین دستشو روی شانه جونگکوک گذاشت.

_خیلی حیله گری جیهوپ می دونی خجالت می کشه اذیتش می کنی!
_تا چند ثانیه پیش من بودم داشتم سوراخ کونشو دید می زدم!

و خندید و اروم بلند شد و به سمت حمام رفت. 

توی وان نشست دلش پیش مردی بود که چند ساعت پیش باهاش خوابیده بود باورش نمی شد به هم چین کاری های روی اورده، به بی هوش زدن خودش برای دیدن احساسات کامل مرد، هر وقت خودشو به بی هوشی می زد شاهد چشم ها و نوازش های بی دریق مرد سنگدلش بود!

نیم ساعت توی وان نشسته بود که در به صدا در امد

_بیا تو!

جیمین آروم کنار وان نشست و جام شراب به سمت جیهوپ گرفت.

_ممنونم!
_چطور می گذرونی جیمین؟
_سخت!
_هنوز اجازه نداری مادرتو ببینی؟
_چرا، جونگکوک می زاره ولی هنوزم اسیر صدام می کنن و این سخته.. او.. یادم رفت هرزه اسیر!
_تا به حال به جونگکوک دادی؟
_این چه سوالی هیونگ معلومه نه!
_خب پس چرا هرزه؟
_یادت رفته هیونگ به عنوان اسیر به اینجا امدم و جونگکوک شکنجم نداد و اذیتم نکرد خیلی ها فکر می کنن بهش خدمات خاص می دم برای همون کارم نداره!
_تو شبیهشی جیمین هم از نطر رفتار و هم از نظر چهره!
_هیچ وقت کسی برام تعریف نکرد چه اتفاقی براش افتاده؟
_اون شب بارونی بود جونگکوک عصبانی منتظرش بود اون پسر همه کسش بود، تنها کسی که جونگکوک وقتی باهاش حرف می زد جونگکوک بود ولی نیومد! دنبالش گشتیم اون وقت شب..
با یه ماشین ته دره که سرنشینش خیلی وقت بود مرده بود روبه‌رو شدیم!
_تصادف کرده بود؟ یا کشته بودنش؟
_جاده لغزنده بود و نتونسته بود ماشین کنترل کنه!
جونگکوک تمام ماشین صد بار برسی کرد تا شاید چیزی پیدا کنه ولی نکرد!
پدرش بهترین فرصت از دست نداد وقتی جونگکوک خیلی غمگین بود وارد خلافش کرد و شد این هیولا که می بینی!
_جونگکوک هیولا نیست؟
_چرت نگو اون هیولاست! امیدوارم کسی پیدا بشه که دوباره بتونه قلبشو لمس کنه!

815  words

کمه می دونم ولی جبران می کنم!

Trust meWhere stories live. Discover now