10. Victim

186 22 22
                                    

سلان جوجه تیغی هااااا
واتپد یکی از فیک هامو با 50kویو حذف کرد و من خیلی غگمین شدم!
می خواستم ادامه ندم ولی این داستان گناهی نداشت و نیاز به نقطه پایان داشت!

......................................................................

تمام داروها جی هوپ اروم توی نایلون ریخت امروز به عمارت بر می گشتند.

جی هوپ به یونگی خیره شده بود و یونگی زیر نگاه سنگین جی هوپ وسایل جمع می کرد.

جونگکوک فارغ از دنیا روی کانپه خوابیده بود.

با صدای تق تق در یونگی به خودش امد و دکتر وارد اتاق شد مثل هر روز برای چک وضعیت جی هوپ امده بود.

سمت تخت حرکت کرد و علائمشو چک کرد و مثل هر روز با احتیاط محلفه کنار زد و ورودیشو چک کرد و بعد اطلاعات بیمار ثبت کرد.

_اقای جئون! لطفا تشریف بیارید بیرون!

یونگی با قدم های آهسته خارج شد از چیزی که می خواست بشنوه می ترسید،

رو به روی دکتر ایستاد

_وضعيت جسمی آقای جئون پایدار شده ولی هورمون های پایدار نیست در واقع واضح بگم بدنشون داره به امگا شده واکنش نشون میده و از طرفی رحمی وجود نداره تا هورمون مورد نیاز ترشح کنه!

_الان چی میشه؟ یعنی....

_آرامش خودتون حفظ کنید! اول باید این هورمون ها به بدنشون تزریق کنیم و بعد هر ماه به بیمارستان بیاند تا تزریق انجام بشه!

_هر ماه؟

_بله اقای جئون هر ماه

_اگه نیاد؟

_بدن به سرعت واکنش نشون میده و وارد چرخه هیت می شند و از اونجایی که رحمی وجود نداره تا با رابطه اروم بشند برای مدت طولانی درد می کشند!

دنیا برای یونگی تموم شد، آسیبی که به جی هوپ وارد شده بود تا اخر عمرش گریان گیرش بود و تنها گناه جی هوپ معشوقه یونگی بودن، بود.

در به ارومی باز کرد تا جونگکوک بیدار نکنه جی هوپ مثل هر روز فقط به اطراف خیره بود و در نهایت بلند می خندید!

وسایل کامل جمع کرد و جونگکوک بیدار کرد تا وسایل ببره و با تردید به تخت نزدیک شد و دستاشو اطراف بدن جی هوپ برد تا بغلش کنه ،

تکون های ریز جی هوپ به لرزش های زیادی ختم شد جوری که تخت هم شروع به لرزیدن کرد و لحظه ی بعد کف از دهنش بیرون می زد و رگ های سرش در برجسته ترین حالت بود.

یونگی با ترس دستاش کنار کشید و اسم دکتر فریاد کشید و نگران به جسم بی جون که با شدت می لرزید خیره شد.

دکتر و پرستارها با عجله به سمت تخت دویدند و یونگی بیرون کردند چون فریاد های یونگی جو اتفاق بیشتر متشنج می کرد.

Trust meWhere stories live. Discover now