4" Dancing souls : ارواح رقصان

51 5 0
                                    

توی ایوون کنار لونهء کوچولوی هارو نشسته بود و دست های مردونه اش رو روی اسم حک شدهء هارو میکشید. با خودش فکر میکرد شاید خونهء دوست کوچولوی حسودش کمی به تعمیرات نیاز داشته باشه ، چون حالا که از نزدیک میدید انگار کمی زوارش در رفته بود و روی سقف شیب دارش شکستگی داشت.

بنظر میرسید فضای داخلش کمی نمور و خفه کنندست و ممکنه استراحتگاهش کمی آزده خاطرش کنه. همون موقع بود که هارو از توی خونه بیرون پرید و با پاهای ریزه میزه‌ش تندتند خودش رو به مینهو رسوند و دورش چرخید.

مینهو با لبخندی که از دیدن هارو روی لب هاش نشسته بود دستش رو از روی نوشته های کلبه برداشت و به جاش نوازش وار روی سر هارو کشید:

_یه ایده هایی برای اتاقت دارم هارو ، نظرت چیه خوشگلش کنیم؟

هارو جوری واق واق کرد و دور خودش چرخید که انگار تک تک کلمات مینهو رو فهمیده و حسابی هم بابتش خوشحال و راضیه. صدای قدم هایی که شن ها رو پشت سر می ذاشت و بهشون نزدیک و نزدیک تر میشد باعث شد بخواد منبعش بگرده:

_آرلا .

لبخندی زد و از جاش بلند شد تا خودش رو زودتر به دختری که از دو ساعت پیش ندیده بودش برسونه.پله های ایوون رو پایین رفت و رو به روش قرار گرفت.

بی حوصلگی این چند ساعت به کل از جسمش فرار کرد و چشم هاش با خوشحالی درخشید:

_کجا رفته بودی؟

آرلا کیف دستی‌های بزرگ و پارچه ‌ایی توی جفت دست‌هاش که از وسیله و خوراکی پر شده بود رو بالا گرفت و توی هوا تکون داد.

_رفته بودم خرید برای شب نشینی امشبمون.

سمت ایون قدم برداشت، وسیله‌ها رو‌ پایین گذاشت بین گوش‌های هارو رو نوازش کرد و به صورت مینهو خیره شد.

لبخند چال نمای شیطونی زد و گفت:

_چیشده آقای لی؟ دلتنگم شدید؟

_ها؟ چی؟

لبخندش محو شد و دونه های سرخ رنگی روی لپهاش حضور پیدا کردن.

_آره. نه. یعنی.

هول هولکی به حصار پله ها تکیه داد و دست هاش رو به سینش قفل کرد:

_فقط حوصلم سر رفته بود همین.

و نگاهش رو چهره از دخترک دزدید و به دریای آروم دوخت.

آرلا خندید و همینطور که سر تکون می‌داد از کنار مینهو رد شد، وسیله هاش رو توی آشپزخونه برد و با قوطی فلزی نوشیدنی پیش مینهو برگشت.

قوطی رو سمت مرد گرفت و تکون داد.

_گفتم شاید هوس الکل کرده باشی.

Andante ꕤᏪحيث تعيش القصص. اكتشف الآن