جوری می خندید انگار هیچوقت چشم هاش غم رو ندیده.
ولی یه جایی پس اون معرکه ی تاریکی؛ انقدر باید می خندید که درد براش گریه می کرد...
YOU ARE READING
«ناگفته ها»
Short Storyچیز هایی که هیچوقت توسط من گفته نشدن+دیالوگ های زیبایی که می خوام جمع آوری شن. توجه: بخش بسیاری از این بوکو دیالوگ های بوک های دیگه تشکیل می دن،من ننوشتمشون! فیک هایی که دیالوگ هاشون استفاده شده تا به الان: فیک flames mask در تلگرام،چنل ارس فیکشن. A...
۲۴
جوری می خندید انگار هیچوقت چشم هاش غم رو ندیده.
ولی یه جایی پس اون معرکه ی تاریکی؛ انقدر باید می خندید که درد براش گریه می کرد...