𝑯𝒊𝒅𝒅𝒆𝒏 𝑫𝒂𝒘𝒏

P.3

جهیون~

با حرفای شیاجون میخاستم خفش کنم
اون بچه رو مخ به خاطر هدف من روح خودشو به یه کیتسونه فروخته بود که چی مثلا ارتش داداشش قوی بشه
هوففف بلندی کشیدم و از جان بلند شدم و با حال پریشون رو به روی پنجره قدی اتاق وایسادم

جهیون- این غلطو میکردی فکر اینکه منوهم نابود میکنی کردی؟!

سرشو انداخت پایین و دستاشو مشت کرد

دجون- ببخشید ولی لازم بود یکی باید فداکاری می‌کرد که البت اون یه نفر تو نبودی

چشمامو محکم روهم فشار دادمو سعی کردم بحث مزخرفو تموم کنم این اتفاقی بود ک افتاده و نمیشد عوضش کرد

جهیون- اون مروارید آبیو گرفتم فردا راه میوفتم سمت مرکز برا اینک هم از وجود اون کیتسونه باخبر نشن و هم حواست به اینجا باشه نیای باهام

خواست اعتراض کنه که دستمو آوردم بالا و مانعش شدم

جهیون - جانیو با خودم میبرم

انگار که خیالش کمی راحت شده باشه

دجون - با اینک جانی باهاته بازم حواست باشه اون لرد کوچولو پسرعمو عوضیشو همیشه همراهش داره

درست میگفت یوتا همیشه و همه جا با تیونگ بود
یوتا قوی ترین خواناشامیه که دیدم به راحتی 5 تا گرگو حریفه درحالی که هر اصیل تهش با 3 تا گرگ عادی بتونن مقابله کنه
به نظرم تیونگ بدون اون پسرعموش هیچی نبود

جهیون - آره اون یوتا لرد تاریکی واقعیه از همه بیشتر باید حواسم به اون باشه جانی رو برای همین میخام ببرم

دجون یهو سرشو گرفت و از درد ناله ای کرد
سریع سمتش رفتم

جهیون - چیزی شده؟! د لعنتی چی کار کردی با خودت

با لبخند زوری سرشو بالا آورد

دجون - خوبم فقط اون کیتسونه زیادی قویه و خب اولشه بعد یکم بهتر میشه

با اینک میدونم داشت دروغ میگفت ولی چیزی نگفتم

سمت در رفتمو از اتاق خارج شدم به جانی گفته بودم که به موقع برسه چون رفته بود لب مرز
جانی دوست بچگی منه کسی که بیشتر از دجون نباشه برام کمتر از اون نیس برام
ولی یه تفاوتی هست...
جانی به عنوان یه گرگ معمولی زیادی قوی بود به جرعت از من هم قوی تر بود، بهرحال اون جانی بود ولی خب یکم زیادی زود جوش بود که خب به خاطر این اخلاقش به عنوان رهبر اصلا مناسب نیس و خودش هم اینو میدونه
با صدای فریاد همیشگیش حضورشو اعلام کرد هیچوقت درست نمیشه
سرمو با تاسف تکون میدم و سمت جایی که بود میرم

جهیون- حالا حتما باید اینجور اعلام حضور کنی؟

برگشت سمتم چون پشتش بهم بود
با لبخندی که از ده تا فو‌ش بدتر بود