اینم از پارت دوم فیکشن تقدیم به شما گوگولیاا😍❤️
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی که نشستیم چشمم رو از اون امگای خوش بو و زیبا بر نمیداشتم این یه معجزست که در این هد خوشکلو کیوته:)
نمیدونم چرا دوست دارم تا ابد کنارش باشم و بغل بگیرمشو بوسش کنم و بهش بگم ((تا ابد ازت محافظت میکنم الاهه زیبا))
چی میشود اگه اون حفریه تنگشو بچشم و داخلش بکوبم و از شدت لذت زیرم بلرزه سعی کردم افکاره انحرافیم رو کنار بزارم و فقط به حرفاشون گوش کنم.دوست داشتم تا ابد به اون چشمای ابی شکلش نگاه کنم وقتی چشمم به لباش خورد واییی دوست داشتم پاشم تا جایی که جون دارم بچشمش هیچ وقت تا حالا در این هد جذب به امگایی یا بتایی نشدم ولی این مثله اهن ربا میمونه که منو جذبه خودش میکنه.
بعد از چند دقیقه اقای بیون بلند عذر خواهی کرد و به خدمتکار نثبتن جوونی گفت یه خوراکی رو بیاره البته فراموش کردم بگم ازمون استقبال کردن (یعنی غذا شیرینی دادن)
وقتی اجوما کاسه ای پر از توت فرنگی و نوتلا اوارد داد به رییسش آقای بیون به پسرش نگاه کرد و گفت:*بکهیون عزیزم بلند شو توت فرنگی با نوتلا بخور
چند ثانیه نگذشت که امگا کوچولو با چشمای براق با ذوق بلند شد که با این کارش باعث شد لبخند عمیقی تو دلم شکافته بشه
+مرسییییییییییی.... ابوجیییییییی. عاشقتمم
که با این کارش پدرم و اون مرد با صدای بلندی بزنن زیره خنده وقتی امگا کوچولو رفت اشپز خونه برای خوردن غذای مورد علاقش پدرم شروع کرد به حرف زدن:
•پسره با نمکی دارید اقای بیون خیلی خوشکله معلومه امگای مغلوبه درسته؟
*اره درسته اگه الفاش مارکش کنه و باهاش بخوابه برامون نوه به دنیا میاره البته هنوز الفایی نداره
من هیچی از حرفاشون نمیفهمیدم چون به اون امگای ذوق زده ای که تو اشپزخونه که به طرزه با نمکی ملوچ ملوچ میکرد خیره شده بودم بعد از چند ثانیه که داشتم نگاهش می کردم اون نگاهم رو به خودش حس کرد و دوباره قرمز شد با صدای بلندی که نمیدونستم گفتم:
چه رایحه قوی هم داره خیلی عجیبه فکر کنم تو. دوره هیتشه؟
نا خوداگاه گفتم ، که باعث تعجب اون دو مرد شد آقای بیون نگام کرد و گفت:
*راستش نه بکهیون تو دوره هیت نیست چون اگه تو دوره هیت باشه هم درد داره هم کاراش دسته خودش نیست همین طور هم خودشو تو اتاق حبس میکنه تا مشکلی پیش نیاد و فقط الفای تقدیریش میتونه رایحش رو حس کنه
با مشکوکیت گفت :
من با شنیدن صدای اون مرد شوکه نگاه بهشون کردم(مگه من تو دلم نگفتم اونا چطوری شنیدن؟)
_ااا.راستش ببخشید حواسم نبود!
* چانیول تو رایحه ی اون امگارو حس کردی پس........اون امگای تقدیرته و تو الفاشیی
پدرم سریع گفت و هر دو تا مرد با ذوق نگام میکردن تو دلم شاد شدم چون اون امگای کوچولو ماله خودمه خیلی خوب بود ولی اگه امگا کوچولو قبولم نکنه چی؟
به خودم گفتم عیب نداره دلشو میبرم کاری میکنم که بدون هم نتونیم زندگی کنیم
=خوب من یه نقشه ی خوب دارم که بتونی راحت امگاتو به دست بیاری!
من با تعجب نگاهم رو به پدرم و اون مرد دادم مثلاً موضوع سیاسی و کشوری بود ، ولی اینقدر خوشحال بودن که پدرش قبول میکنه ماله من باشه و هر حرکتی بخوام بکنم؟
واو این عالیه این امگا دیگه قراره ماله من باشه اول دلشو بدست میارم بعد ماله خودم میکنمش هنوز نمیشه چون زوده و اگر این کارو بکنم هم از من میترسه هم همه چیز رو خراب میکنم و همین طور نمی خوام امگام رو از دست بدم!
بعدش صدای امگا کوچولوم رو شنیدم که باعث جلب توجه همه مون شد
+دارین در مورد چی صحبت میکنین؟؟
نمیتونستن بهش بگن می خواستن سوپرایزش کنن داشت به دو مرد نگاه میکرد بعدش چشمش به من خورد لعنت با اون چشمای ابی فرشته ایش حس کردم یه چیزی اینجا درست نیست
فاککککک راست کردم چون واقعا حس کردم یه چیزی اون زیر زیرا بلند شده
فاک لعنت الان وقتش نیست
بعد از چند ثانیه داشتیم به هم نگاه می کردیم بعد، وقتی اون دو مرد متوجهمون شدن لبخند موزیانه زدن بعد جواب دادن=هیچی عزیز دلم برو استراحت کن
*اره پدرت راست میگه خودتو تو این ماجرا قاطی نکن کوچولو
(چه سریع راحت شدن با هم دیگه بکم پشماش ریخت😂)معلوم بود هنوز راضی نشده بود و گیجو متعجب بود از رفتار دوتا مرد ولی بلخره قانع شد بعد رفت
محو راه رفتنش بودم چه کوچولو بود وای
باسن کون هلوییش چرا این قدر شلوارش تنگ بود ؟
مطمئنم اگه لباس گشاد بپوشع هم معلومه، اگه یه روزی بیاد و تصاحبش کنم هم این قدر این باسنو لبشو بوس و گاز میگیرم که دیگه نفسی براش نمونه خیلی خوش بختم چون این امگا ماله منه تقدیرمه و خوبیش اینه حتی یه نفر هم بوسش نکرده می خواد بکارتشو به الفاش بده و من الفاشم
سعی کردم افکار منحرفانم رو دور بندازم و ذهنمو پیشه نقشه ی آقای بیون و پدرم بندازم
و پدر بکهیون گفت:=خیلی خوب بدست آوردن دل بکهیون سخت نیست فقط اهمیت مراقبت خواستنت رو ببینه حله و خیلی آسون میتونی این کارو انجام بدی
بعد از اون پدرم شروع به صحبت کرد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~🍓💦✨
پارت بعدی رو هفته بعد میزارم جینگولیا منتظر باشین🥺👋🏻💓
YOU ARE READING
🍑🍓I love you forever ♥️💦 ( تقدیر )
Fanfiction🍑ficshn: I love you forever🐺 🍑copule : chanbak اصلی _kokvفرعی _yonmiunکم🐺 🍑Genre : 👑💞🐺 =𝐨𝐦𝐠𝐚𝐰𝐞𝐫𝐬"𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐠"𝐬𝐦𝐮𝐭"𝐝𝐫𝐚𝐦"𝐫𝐨𝐦𝐧𝐬"𝐝𝐝𝐲𝐤𝐢𝐧𝐠 🍑name : nor🐺 پارک چانیول الفای خیلی قدرت مندیه که اون پسر رئیس جمهور امریکاست...