🍑🍓I love you forever ♥️💦 ( تقدیر )

پارت (1)

مقدمه

دوستان عزیز این فیکشن اولین فیکیه که دارم شروع میکنم
لطفا اگه ایرادی داشتم بهم بگین و ووت یادتون نره برای حمایت از من 😘💕
و هر نظری داشتین بهم بگین 😂😍

♡ Beginning ^_^ ♡

♥️✨☆

~~~~~~~~♡

هوا بارونی بود کسی کنارم نبود تنها بودم همه ی دوستام با امگاشون رفته بودن خوش گذرونی، احساسه تنهایی میکردم
، خیلی وقت بود دلم میخواست امگای تقدیرم رو ببینم و باهاش باشم و شادش کنم ولی هنوز هیچ اثری از امگای تقدیریم نبود،
و خوشم نیومد با امگایی یا بتای دیگه ای بخوابم ، چون بیشتر دوست داشتم با امگای خودم باشم و فقط خودم لمسش کنم

من پارک چانیول هستم پسر رئیس جمهور آمریکا . برادر کوچیکم برای ادامه تحصیل رفته نیویورک با دوستاش
پدر و مادرم خیلی دوسم دارن و هر کاری برام میکردن تا شاد باشم ولی، از تحه دلم شاد نبودم چون دوست داشتم عشق رو تجربه کنم.اونا بهم پیشنهاد دادن ک با دختر دوست پدرم وزیر کیم ازدواج کنم و جفت خودم قبولش کنم اما من اصلا راضی نبودم و پیشنهادشون رو رد کردم

تو افکارم غرق بودم که صدای در اومد

_بله

=چانیول پسرم بیا شام امدست

اره درست حدس زده بودم صدای مادرم بود
دوباره یه روز کسل کننده دیگه:

_امدم اوما

و وقتی امدم پایین دیدم پدر و مادرم دارن بحس میکنن:

=مجبوری باهاش قرار داد ببندی تا دیگه مشکلی برای مردممون نیوفته الان باید به فکره پسرمون باشی

قرار داد؟ نمیدونستم پدر برای کشورمون قرار داد بسته.

•من مجبورم حوصله جنگ ندارم اگه اتحاد ببندیم ممکنه قوی تر شیم رئیس جمهور کره با این که باهام مشکل داره منم همین طور ولی اگه تعهد ببندیم هم قوی میشیم هم مشکلی پیش نمیاد لا اقل امید وارم!

واو چه خوب مشکله کشور هم خوب شد ولی من امگای خودم رو پیدا نکردم باید دنبالش بگردم و فکری به حاله خودم بکنم!

وقتی پدر و مادرم منو دیدن پدرم گفت:

•چان هم باخودم میبرم برای قرار داد و اقای بیون ایونجی هم پسرشو با خودش میزاره یه امگای خیلی خوشکلیه و شیطونو و خجالتیه اون منتظره الفاشه می خواد بکارتشو به الفاش بده

_پدم از کجا این اطلاعات رو میدونه؟؟

ولش کن دیگه خوب کشوره

بعدش گفتم که واو اون امگا این همه سال منتظره جفتشه الفاش صد در صد خیلی خوش بخته که امگای پاکی داره!

مادرم به نگاهی بهم انداخت و گفت:

=چان پسرم غذاتو بخور و استراحت کن چون فردا باید با پدرت بری برای قرار داد