-میخوام ازتون سواری بگیرم آقای وو.
لحن اغواگرانه پسر و نفسش که روی گردن کریس بیرون فرستاد کاملا قصدش از حرفی که زده بود رو نشون میداد و کریس اونقدر ها هم خنگ نبود که متوجه نشه اون چی میخواد.
هم خوابی با یه نفر دیگه با اینکه پسر بود؟ مشکلی نداشت چون این رابطه ها براش معنا خاصی نداشتند.
-پس خرگوش تازه وارد میخواد از من سواری بگیره درسته؟
سرش رو با نیشخند برای مردی که یکهو روش خم شد و دستاش رو دو طرف سرش گذاشته بود تکون داد.
بدون اتلاف وقت بازوی پسر رو بعد از تاییدش گرفت و سمت ماشین خودش برد و بعد از باز کردن در عقب ماشین، داخلش انداختش و پسر در کمال تعجبش روی صندلی عقب نشست و مشغول باز کردن لباس مسابقش شد.
-خیلی عجله داری انگار.
-کامان! چند ماهه دارم برای رسیدن بهت جون میکنم دیگه تحمل ندارم!
با بی قراری گفت و وقتی از شر لباسش راحت شد و اون رو کف ماشین پرت کرد نگاهش رو به مردی داد که پوزخند زد و جلو رفت تا برای جای بیشتر صندلی هارو جلو بکشه.
-تازه وارد هورنی.
وقتی روی پسر قرار گرفت دم گوشش زمزمه کرد و قبل از اینکه بتونه گردن سفیدش رو ببوسه، پسر جاهاشون رو عوض کرد و روی مرد قرار گرفت.
-عوعو مستر وو فک کردی چون با پای خودم اومدم میزارم راحت بدستم بیاری؟
سرش رو با حالت مظلوم نمایی کج کرد و دستاش روی بدن مرد زیرش کشید و سمت کمربندش رفت و بدون اینکه شلوارش رو در بیاره، کمربندش رو بیرون کشید.
-چیکار میخوای بکنی؟!
با شوک داد زد و میخواست خودش رو از اون پسر منحرف دور کنه اما بخاطر ریز بودنش زیادی سریع بود پس تونست قبل از فرار کردن دستاش رو با کمربند خودش ببنده و بالای سرش قفل کنه.
-قراره من لذت ببرم چون خواسته من بوده پس تو حق نداری کاری بکنی.
با لحن دستوری ای گفت و باسنش رو کمی بالا گرفت تا شلوارش رو از تنش خارج کنه و با پایین کشیدن زیپ شلوار مرد زیرش دیکش رو از توی باکسرش بیرون کشید.
-خوب تماشا کن چون دیگه قرار نیس امشب یادت بره و از امشب به بعد مرد نفر اول مسابقات قراره دنبال خرگوش بگرده برای داشتنش بی تابی کنه.
و بعد از تموم شدن حرفش با حرکات انگشتای باریکش روی دیک مرد سعی کرد تحریکش کنه و صدای نالش رو بیاره.
سرش رو عقب فرستاد که با در ماشین برخورد کرد و همزمان هم بخاطر تحریک شدن هم درد سرش ناله بلندی کرد. اون پسر خوب کارش رو بلد بود انگار که سالها براش تمرین کرده بود و البته اینکه نمیتونست با دستای بسته کاری بکنه هم تاثیر زیادی داشت.
وقتی دیگه حلقه دستای پسر رو روی دیکش حس نکرد با حالت اعتراضی سرش رو بلند کرد تا ببینه پسر کجا رفته اما زمانی باسنش رو روی دیکش حس کرد که آروم آروم داخلش میرفت 'فاک' بلندی با صدای دو رگه شده گفت و دوباره سرش رو عقب فرستاد.
پسر با مهارت روی دیکش سواری میگرفت و کریس از لذت ناله میکرد. دلش میخواست اون باسن لعنتی و نرم رو توی دستاش بگیره و هنگامی که روی دیکش بالا پایین میشه رو چنگ بزنه اما متاسفانه دستاش بسته بود. وقتی که دستاش قرار بود باز یشه قول داد که حسابی اون باسن تپل رو کبود کنه تا جای دستاش روش بمونه.
-هومم دوسش داری نه؟ از ناله هات میشه فهمید.
با وجود خستگی با خنده گفت و به مردی که پشت فرمون خیلی قدرتمند بنظر میرسید اما حالا اینطور بخاطر حرکت باسنش روی دیکش ناله و التماس میکنه خیره شد.
بعد از این براش مهم نبود که مرد چطور و چقدر به فاکش بده، مهم این بود که خودش اول ازش سواری گرفته بود و التماس هاش برای حرکت بیشتر رو شنیده بود.
وقتی که به اوج رسیدن مرد رو داخلش احساس کرد، میخواست که باسن پر دردش رو از روی دیک کریس بلند کنه اما صدای دادش مانعش شد.
-اول دستای من!
میدونست که کریس حسابی عصبانیه و میخواد که تلافی کنه و این انگار بیشتر تحریکش میکرد پس کمربند دور دستاش رو باز کرد و کریس بدون توجه به درد مچ دستش بدون اینکه ازش بیرون بکشه جاهاشون رو عوض کرد که اینبار صدای جیغ مانند پسر از روی درد بلند شد.
-نوبت منه دیگه نه؟
منتظر جواب پسر نموند و همون طور که با حرص داخلش میکوبید به سمت گردنش که از اول دلش میخواست گازش بگیره هجوم برد.
-اسمت؟
-جو... آههه.. جونمیون..
-حالا تو از بازی من لذت ببر جونمیون.
با تک خنده روی گردن پسر زیرش گفت و گاز محکمی از پوست گردنش گرفت.
جونمیون نمیدونست بخاطر درد پایین تنش باید ناله کنه یا پوست گردنش که مورد حمله لب ها و دندون های کریس قرار گرفته بود اما مطمئن بود که همشون براش لذت بخشه.
دستاش رو دور گردن مرد حلقه کرد و به خودش نزدیک تر کرد و حالا دیکش کاملا داخل فرو رفته بود و با قدرت داخل عقب و جلو میشد.
-فاک... اصلا خودتو آماده نکرده بودی ولی این تنگیتو دوس دارم بانی.
دم گوشش زمزمه کرد و بوسهی خیسی روی لاله گوشش گذاشت که باعث شد جونمیون زیرش خنده آرومی بکنه.
ناخودآگاه سرش رو بالا گرفت و لباش رو روی لبایی که هنوز لبخند روشون بود گذاشت و بوسیدشون.
اون لب ها حتی شیرین تر و نرم تر از گردنش بودند. دلش میخواست تا ابد اون لب ها رو ببوسه.
-میخوام از این بعد ماله من باشی و فقط من اینطوری بفاکت بدم فهمیدی؟
با حرص روی لبای پسر زمزمه کرد و پسر در جوابش سرش رو با چشمای خمار تکون داد.
میخواست برای اون مرد دست نیافتنی باشه اما اخه چطور میتونست در برابر جذابیتش مقاومت کنه و تمام خودش رو دو دستی تقدیمش نکنه؟
-پسر خوب.
و با نفس عمیقی برای بار دوم داخلش خالی شد و پسر هم همراهش به اوج رسید و نفس لرزونش رو بیرون فرستاد.
با احتیاط ازش بیرون کشید اما خودش عقب نرفت و تمام بدنش رو بوسه بارون کرد و پایین تر رفت.
-چجوری انقد شیرینی تو؟!
و چنگی به رونش زد و لباش رو روی کشید و مک محکمی بهش زد.
همین طور که رونش رو مک میزد و دوباره لباش رو بالا میاورد تا دوباره ببوستش، دستای جونمیون داخل موهاش رفت و انگشتاش توی موهاش حرکت میکردند.
-نباید ازم ممنون باشی؟
-بابت؟
و در همون حین مکی به ترقوه اش زد و رونش رو نوازش کرد.
-بابت اینکه بانی شیرینی مثل خودم رو تقدیمت کردم.
-این زبونت...
سرش بالا گرفت و بوسهی دیگه رو با پسر شروع کرد و اینبار عمیق تر. زبونش رو از لای لبایی که بدون دستور براش باز شدن رو داخل دهنش برد و حالا که میتونست دهنش رو مزه میکرد احساس میکرد دوباره داره تحریک میشه چون اون خرگوش شیطون و کوچولو زیادی خوشمزه بود و انگار برای این آفریده شده بود که ماله کریس بشه و توسطش شبانه روز بوسیده بشه.
-خب بانی کوچولو از خودت نمیگی؟ چون مثه اینکه تو منو خوب میشناسی.
با صدا لباش رو جدا کرد و به صورت عرق کرده و گونه های سرخ شده جونمیون خیره شد.
-هومم.. مثل شاهزاده ها خونه بابام زندگیم میکنم چون با پولای شرکتش هرچی بخواد برام میخره و از همه نظر تامینام ولی چیزی که این مدت میخواستم چیزی بود که نمیشه با پول خرید.
با دستای حلقه کرده دور گردن کریس و بازی با موهاش گفت و نگاهش رو بهش داد.
-و اون چیه؟
-عشق.
-و تو فک میکنی که عاشق من شدی؟
-نمیدونم برای تجربه کردنش باید از یجایی شروع میکردم.
-اگه ترک بشی چی؟
-ناراحت میشم اما اونقدرام ضعیف نیستم که بخاطرش زندگیمو تباه کنم.
با جدیت گفت و کریس از حرفش لبخند رضایت مندی زد. برخلاف ظاهر ظریفش انگار اونقدر ها هم لوس و ضعیف نبود.
-من ولت نمیکنم نه به این زودی چون تازه تونستم طعم بهشت رو حس کنم.
با صداقتی که چشماش مشخص بود گفت و برخلاف رفتار خشنی که چند دقیقه گذاشته داشت بوسه آرومی روی پیشونیه عرق کردهی جونمیون که چتری هاش بهش چسبیده بودن گذاشت.
اون خرگوش کوچولو خودش با پای خودش به قلمرو گرگ وحشی اومده بود اما از اونجا که گرگ که حسابی شیفتهش شده بود قرار نبود به همین راحتی ها ازش دستش خلاص بشه و شاید حتی تا همیشه پیشش موندی میشد.
چیزی که جفتشون دلشون میخواست اتفاق بیفته.
-The end..
.
.
.
.
.
.
بخاطر کیونگی جونم، دوست خوبم سناریو ای که قبلا در حد چند خط نوشته بودمو وانشات کردم. امیدوارم شماهم دوسش داشته باشید و ووت و کامنت بدید^^💙
و البته اینم بگم که دارم روی فیک جدید با کاپ کریسهو قشنگمون کار میکنم که بعد از فیک 'آنام کارا' آپش میکنم ایشالا~