part 9

121 18 60
                                    

نامه رو از پای کبوتر بیچاره باز کرد و با خوندن محتوای داخلش نیشخند زد حدس میزد که خواهر بزرگترش برای مقابله باهاش بقیه  رو خبر کنه.....
یورونگ از جاش بلند شد و به سمت دختر قدم برداشت

بعد از این همه سال داشت خواهر کوچکترش رو میدید و نمیتونست باور کنه اون همون جیهوی عزیزشه موهای نقره ای دختر حالا مشکی شده بود لباس های شاد رنگی رنگیش به لباس های مشکی سفید تغییر ماهیت داده بود

جیهو نامه رو پایین اورد و به یورونگ نگاه کرد که توی چند قدمیش ایستاد و فقط بهش خیره شده تکخندی کرد و گفت
جیهو- مشتاق دیدار خدای ماه..... خیلی سال بود همو ندیده بودیم بزرگ شدم مگه نه؟

میتونست حرفی بزنه ؟ اصلا باید چی میگفت؟ چی داشت که بگه؟ میخواست جلو بره و دختر رو توی آغوش بکشه فشارش بده و بگه من از این سیاهی نجاتت میدم....

بر خلاف یورونگ که زبونش قفل کرده بود و چیزی برای گفتن نداشت جیهو با توپ پر امده بود نیشخند روی لبش و چشمایی که ازشون آتیش می‌بارید گواه میدادن که اتفاق خوبی قرار نیست بیوفته
جیهو خم شد و گلوی کبوتر رو گرفت و اون رو بالا اورد نامه رو دوباره به پاش وصل کرد و بعد چیزی زیر لبش زمزمه کرد به ثانیه نکشید که کبوتر دوباره زنده شد و دست و پا زد تا خودش رو آزاد کنه

جیهو از دیدن دست و پا زدن کبوتر لذت میبرد اینکه تمام اختیار توی دستش بود لذت میبرد اما چون زمان برای جیهو کم و محدود بود کبوتر رو رها کرد و کبوتر بیچاره بال زنان از اونجا دور شد

با رفتن پرنده جیهو رو به روی یورونگ ایستاد از اینکه اینجور سکوت کرده بود متنفر بود اون جدیدا از همچی متنفر بود روح شیطان زیادی تو قلبش ریشه کرده بود
جیهو- خیلی وقت پیش یکم شیطنت‌ کردم و رفتم به مرز جهنم و بهشت، توش یه شمشیر پیدا کردم خیلی خوشگل بود جواهرات روش برق میزد مال من نبود اما برش داشتم و با همون خودم رو کشتم و من فاکی نمیدونستم که روح جفت شیطان توشه لعنتیییی یه چیزی بگوووو

جمله های اخر حرفش رو فریاد زد خوب میدونست یورونگ شاید چیزی برای گفتن نداشته باشه ولی از قصد سکوت کرده از قصد بی توجهی میکنه  اون خوب نقطه ضعف های جیهو رو بلد بود
یورونگ- قبول داری هر شروعی یه پایانی داره؟

جیهو اب دهنش رو قورت داد این همه سکوت و بعد با این لحن حرف زدن جیهو قطعاً گرفتار میشد.....
جیهو- خدای ماه کلیشه بودن رو تموم کن اصل مطلب رو بگو
یورونگ از جاش بلند شد  و دستی به لباسش کشید
یورونگ - اصل مطلب رو میخوای??

جیهو چند قدمی عقب امد گارد گرفت و گفت
جیهو- اصل مطلب رو میخوام!!
یورونگ لبخند مهربون کوچکی زد که باعث تعجب جیهو شد مگه نمیخواستن بجنگن
یورونگ- شب بخیر سانشاین کوچولو

جیهو ابرویی بالا انداخت میخواست دهن باز کنه تا بگه از چی حرف میزنی اما ضربه محکمی تو سرش خورد جهان دورش چرخید و بعد محکم زمین خورد..

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 15, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

  Easter rabbit ( خرگوش عید پاکWhere stories live. Discover now