فواصل بین قلمها

0 0 0
                                    


شاید اون روز دلم نخواد بنویسم یا هر چی
ولی الان که به ذهنم میرسه مینویسم
۲۲ سال پیش همچین روزی پا به دنیا گذاشتم
اینکه چرا اومدم و کی قراره برم مشخص نیست، تنها حقیقتی که هست اینه که یک روز اومدم و یک روز هم میرم
این فاصله تنها فرصتی است که میتونم زندگی کنم
اینکه چجوری زندگی کنم انتخابیه که به من واگذار شده
۷ میلیارد ادم در زمین وجود داره ۷ میلیارد وجود داشته و بیشتر یا کمتر از ۷ میلیارد هم قرار وجود داشته باشه
این یعنی روی دنیای به این بزرگی تعداد زیادی دنیای منحصر به فرد وجود داره، داشته و خواهد داشت.
یکیش هم من
به زندگی که نگاه میکنم، گرچه سختی های زیادی کشیدم ولی خیلی جاها خوش شانس بودم، شاید هیچ وقت فرصت نشه یکسری کار هایی که میتونیم انجام بدیم رو انجام بدیم ولی حداقل میتونیم بخشی از زندگی رو زندگی کنیم و تا حدودی خوش شانس باشیم
لذت بردن از شادی های کوچیک اتفاق ارزشمندیه که حس میکنم باید قدرش رو دونست، شاید هم شادی های بزرگ واقعا وحود ندارن و زندگی تلفیقی از همین شادی ها و غم های کوچیک هست که همشون زیباست 😍
در چند ماهه اخیر نتایج جالبی در زندگیم گرفتم
فهمیدم میشه اسیب دید اما پشیمون نبود و یاد گرفت
فهمیدم میشه لذت های کوچیک رو ساخت
میشه امید رو ساخت
میشه چیزی که به نظر خراب شده رو هم درست کرد
میشه اتفاقات قبلی رو تکرار کرد، هیچ لزومی نداره یک اتفاق یکبار برای شما رخ بده
میشه به خودمون و ادما فرصت بدیم
زندگی میگذره، فراموشی وجود داره
میشه بخشید 😊
بخشیدن نقطه آغاز رهایی هست
هیچ وقت توی زندگیم نشد که نبخشم، چون نمیخواستم اسیر و در بند اتفاقاتی باشم که مربوط به گذشته است.
نمیگم گذشته مهم نیست، امروز ما نتیجه گذشته ای که رخ داده ولی میشه از گذشته گذر کرد و یک دنیا جدید ساخت.
یک فردی میگفت
Pain is inevitable, but suffering is optional
فهمیدم آدما زمانی که اسیب پذیر میشن به خیلی چیزا چنگ میزنن برای رهایی
فهمیدم میشه منطقی بود و مدیریت کرد
میشه نجنگید در حالی که دارن باهات میجنگن
میشه دوست داشت، عاشق شد، رفت، فراموش کرد و این چرخه رو تکرار کرد.
ادما یکبار فرصت ندارن اگه بپذیرن که یکبار فرصت ندارن.
اون که خداست میگه صدبار اگر توبه شکستی باز آ
من کسی نیستم که فرصت ندم به خودم به آدما
میشه ققنوس بود و سوخت و از خاکستر سوختن خودمون بلند شد.
میشه زندگی کرد، دوست داشت، خندید، حتی در شرایط سخت، حتی در شرایط رو به مرگ
زیبایی زندگی به نقص هاش، دینامیک بودنش و ناممکن بودن هاست.
نا ممکن هایی که به امیدشون جنگیدیم، خندیدیم و گریه کردیم و بخشیدیم و دوستشون داشتیم و پذیرفتیمشون.
اینکه میگم خدا باهام با تمام شرایط مهربون بود برای این بود که بهم نشون داد که میشه گاهی نا ممکن ها ممکن بشن.
پشت هر نا ممکن من داستانی خوابیده است که تا اخر عمر فراموشش نخواهم کرد،
از روزی که خونمون آتیش گرفت تا داستان دعای پیرزن 😊 همه و همه افسانه ها و معجزات زندگی من بودن
و چقدر خوش شانس بودم که معجزات زندگیمو دیدم
شاید روزی من معجزه زندگی کسی باشم
بعضی حس ها رو نمیشه رو ورق اورد و فقط باید زندگی کرد.
۲۲ امین سال هم گذشت و زندگی همچنان پابرجاست به امید به عشق
به وقت مرداد ماه

Tear of A pen Where stories live. Discover now