فوتو استوری
"ما دوست بودیم
دوستای صمیمی
بعد من عاشقت شدم
و تو هم اینو میخواستی!"
فوتو استوری ترجمه شده!
نمیدونم میشه بهش گفت وبتون یا نه ولی سبکش رو دوست دارم.
داستان متمرکز روی تهکوکه.
هنوز در حال اپه و نمیدونم قراره کاپل دیگه ای هم داشته باشه.
و...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
جونگ کوکیِ ایستاده در بالا...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
این قسمت و قسمت بعد، بیشتر یک فلش بکه. تهیونگ به یاد میاره که چرا با ازدواج اینجور انتخابی کرد. همونطور که پدر و مادرش می خواستن، با یه زن ازدواج کرد. ازدواج هماهنگ شده. بدون عشق. بدون احساس. بدون رابطه واقعی! تهیونگ به پدر مادرش وابسته بود و می ترسید که اونا رو به دلیل محکومیت جامعه ناامید کنه. پس اون این کار رو برای پنهون کردن تمایلات جنسی خودش انجام داد. حقیقت تلخ و غم انگیز اینه که در بیشتر نقاط دنیا عشق همجنس گراها پذیرفته نمیشه. از همون قسمت های اول اشاره ای به ثروتمند بودن خانواده تهیونگ شده و توی این قسمت مشخص شد که پدرش رئیس یک شرکت هست. تهیونگ یک وارث بود. اون باید یک رئیس. مردی با منزلت، اعتبار و قدرت میبود. این همون چیزیه که همه می خواستن اون باشه. مثل اینه که یه لیست کامل از اونچه یه مرد واقعی باید باشه وجود داره. تنها کسی که اصلن ازش انتظاری نداشت، جونگ کوک بود، دوست پسرش، البته دوست پسر مخفیش. می دونست، اگه مردم بفهمن، برای همیشه توسط دیگران قضاوت میشه. ترس اون در نهایت باعث شد که جونگ کوک رو از دست بده. بنظرتون میتونه اون رو پس بگیره؟