این متن توی پارت هست.
ولی از اونجایی که برای بعضیا متن ناخوانا شده، اینجا میزارمش.صحبت های نویسنده:
《«اگر عاشق شدن به معنی مرگ است» به این معنیه که عاشق شدن واقعی اینه که خودت رو به کسی که دوسش داری ببخشی، مثل این که دیگر برای کسی یا چیز دیگه ای به جز عزیزش زندگی نکند. اونوقت تو عشق آرامشت رو پیدا می کنی.
دو خط آخر به این معنیه که توی بهترین زندگی - که اینجا اشاره کرده به بهشت - دو نفر همدیگه رو ترک نمی کنن.
اما در بدترین زندگی، عشق مثل سختی جهنمه - به جدایی ختم می شود-. این کنایه از واقعیت ماست.
جونگگوک اینو می دونست که جامعه هرگز اونا رو قبول نمیکنه و باید تو این دنیای بی رحم زنده بمونن و سعی کنن جایگاه خودشون رو پیدا کنن.وقتی جونگگوک گفت "من یک برنامه پشتیبان نیستم" فکر کرد که تهیونگ فقط از نظر فیزیکی دلش براش تنگ شده، فقط به این دلیل که تو این سال ها مرد بهتری پیدا نکرده و قصدش جدی نبوده.
معتقد بود که روابط، مربوط به تعهدن، اینکه زوج ها باید توی زندگی مشترک آینده داشته باشن. جونگگوک به این نتیجه رسیده بود که ارتش جایی برای تهیونگ نیست و او هیچ آیندهای با کسی که دائماً بین مأموریتهای خطرناکه نداره. در حقیقت جونگکوک از اینکه تهیونگ رو از دست بده، می ترسید.نشان پزشکی ارتش کره جنوبی که نزدیک دست تهیونگه وجود (دو تا مار که دور عصای بالدار کادوسئوس هستن - نماد پزشکی و خدای یونان باستان" هرمس"عه).
و همینطور گلها - توی فرهنگ خودمونی نظامی، خشخاشِ قرمز از خون سربازهای کشته شده رشد می کنه.
گل داودی سفید هم توی کره نماد غم و اندوه و سوگواری برای مردگانه." ما چی؟ " پارت بیست و یک رو یادتونه دیگه. فداکاری...
اون موقع جونگ کوک همین سوال رو از تهیونگ پرسید. تهیونگ نمیخواست که هر دوشون شهرت و شغل و رابطه خونوادگیشون رو از دست بدن. میترسید از اینکه اسم ننگ آور گناهکار رو به دوش بکشه.
و در آخر اونها شدن کسایی که هیچکس هم نیستن.جونگ کوک فکر میکرد که تهیونگ برای همین چیزها پیشش اومده و بهش مقام پزشک ارتش رو داد. شاید برای اینکه خوشحال باشه. اونا شغلشون رو از دست ندادن.ولی... هم دیگه رو از دست دادن.
جونگگوک بهش نشون داد که داشتن صمیمیت فیزیکی با هم، که یه رابطه متعهدانه جدی نیست، چه احساسی دارد. زمانی که عشق مخفیانه باشه، فقط مخفیانه و دور از توجه بقیه با شما قرار می گذارد و نمی تونه مسئولیت کاملی رو به عهده بگیره.حالا تهیونگ همون چیزیو که جونگگوک چهار سال پیش احساس می کرد، احساس کرد.
چرا تو این مدت بوسیدش و لمسش کرد؟
جونگ گوک فکر می کرد که از تهیونگ دست کشیده، اما وقتی که ملاقاتش کرد - به سختی در برابرش مقاومت کرد.
اما ببینید، اون یه مرد بالغه ، می دونه که می تونه از وقت گذروندن باهاش لذت ببره، اما در نهایت از عقلش پیروی کرد، نه قلبش.نمی تونست تهیونگ رو برونه و بیرونش کنه و هیچ حقی در این مورد نداشت. چون تهیونگ درخواست خدمت کرده بود - این حقش بود.
بخاطر همین اجازه داد بمونه و خدمت کند.
اما نتونست قبول کنه و دوباره دوست پسرش بشه. فقط نتونست. تصمیم نهایی رو گرفت و در نتیجه، از این به بعد با دکتر کیم رابطه کاملاً کاری خواهند داشت.》و بله. در اخر نویسنده گفته که حاضر نیست اینبار برای پارت بعد اسپویلی تحویلمون بده.
مرسی.
دمش گرم:)
ESTÁS LEYENDO
MY ONLY ONE. AU
Fanficفوتو استوری "ما دوست بودیم دوستای صمیمی بعد من عاشقت شدم و تو هم اینو میخواستی!" فوتو استوری ترجمه شده! نمیدونم میشه بهش گفت وبتون یا نه ولی سبکش رو دوست دارم. داستان متمرکز روی تهکوکه. هنوز در حال اپه و نمیدونم قراره کاپل دیگه ای هم داشته باشه. و...