Part 5"bye"

29 5 89
                                    


Hi.

های گایز.
از پارت جدید امیدوارم لذت ببرید.

Darya✨

*********************

شخص سوم.

لویی با صدای در از خواب پرید.
لویی با خودش فکر کرذ که اخه کدوم خری اینجوری در میزنه.

اونم اول صبح چیزی که لویی ازش متنفره.

سمت در رفت و بازش کرد.
با شخصی با موهای بلوند و چشمای ابی مواجه شد.

لویی:نایل؟

نایل:لویی.
نایل اومد داخل و درو پشت سرش بست.

نایل:خب کی میاد؟

لویی:نایل چی میگ-
لویی فهیمد نایل از چی حرف میزنه

شت اون یادش رفته بود....

نایل:لویی میخوام درباره ی تو و تایلر حرف بزنم.

لویی:نایل تایل-
نایل نذاشت لویی حرفشو تموم کنه.

نایل:نگو که هیچی بینتون نیست.
نایل هروز همین رو بهش می گفت

اون تایلرو فقط یک دوست خوب میدید نه چیز دیگه ای...

نایل:لویی...تایلر مرد خوبیه

درسته تایلر مرد خوبیه ولی...

اون هيچوقت نمیتونه هزای لویی باشه هيچوقت.

لویی:نایل تو خودت خوب میدونی من نمیتونم عاشقش باشم

نایل سرشو انداخت پایین
با خودش فکر کرد که کی میخواد هریو فراموش کنه.

لویی نگاهی به ساعت کرد ساعت 6:45 بود پس هری 15 دقیقه دیگه میرسید.

اون 15 دقیقه بدون هیچ حرفی گذشت.

تا صدای در به گوش لویی رسید
وقت رفتنش بود

لویی کیف رو برداشت و چند دست لباس داخلش گذاشت.

نایل سمت در رفت و بازش کرد.

نایل از هری متنفر بود چون اون باعث شده بود لویی این شرایط رو داشته باشه.

هری:نایل هی 5 سال گذشت.
هری قبلا بهترین دوست نایل بود ولی...

نایل توجهی به هری نکرد و سمت لویی رفت.

لویی:به دیدنم بیا
لویی نایل رو طولانی بغل کرد

تا صدای یک دختر بچه رو شنید.
"سیدی"

سیدی اروم از روی تخت بلند شد.

سیدی:اقای استایلز
هری با صدای سیدی لبخندی زد

هری:کوچولو.
هری سمت سیدی رفت و از روی تخت بلندش کرد و توی بغلش گرفت.

هری:لویی لوازم لازم رو بردا‌شتی البته مهمم نیست اونجا همه چیز هست.
"هر چیزی که ارزوشو داشتیم"

MEMORIESWhere stories live. Discover now