*ادامهی فلش بک*
_میتونی منتظرم، همینجا بشینی؟!
چانگبین به پسری که کیفش رو به سینش چسبونده و به دیوار بشتش تکیه داده بود؛ گفت.
فلیکس با نگرانی سرش رو بالا آورد و به چشم های آبی چانگبین نگاه کرد._میشه نری؟!
پسر کوچکتر زیر لب زمزمه کرد و با خواهش به چشم های چانگبین خیره شد.
_هیچکس اینجا نمیاد فلیکس! من برای چند لحظه کوتاه میرم. نیازی نیست نگران باشی! فقط همینجا بشین و جای دیگهای نرو! انتظار دارم وقتی میام جای دیگهای نرفته باشی لی فلیکس!
فلیکس به ناچار سرش رو تکون داد و روی صندلی فلزی و زنگ زدهی گوشهی پشت بوم مدرسه نشست. به خاطر پله های زیادی که داشت؛ هیچکس جز چانگبین به اینجا نمیاومد.
چانگبین لبخندی زد و موهای مشکی فلیکس رو نوازش کرد._پسر خوب!
زیر لب زمزمه کرد اما به گوش فلیکس رسید و باعث سرخ شدن گونههاش شد. چانگبین نیشخندی زد و از پسر کوچکتر دور شد.
چانگبین همیشه معتقد بود"هرچیزی یک تاوانی داره!"
با عجله از پله های پر پیچ و خم و طولانی پشت بوم پایین اومد و سمت کلاس ورزش رفت.
سالن بسکتبال مدرسه، نبستا بزرگ بود و برای رویدادهای ورزشی مدرسه استفاده میشد.
با چشم هاش دنبال دوست صمیمیاش گشت و پسری که مثل همیشه غرق در بازی بسکتبال بود رو دید.
کراوات یونیفرمش رو مرتب کرد و به سمت معلم ورزشی که گوشهی سالن نظارهگر بازی بود؛ رفت._ببخشید آقای سو!
لبخندی زد و تعظیم کوتاهی به معلم نسبتا مُسن ورزش کرد._کاری داشتی سئو چانگبین؟!
معلم با جدیت همیشگیاش پرسید و منتظر جواب پسر دورگه شد.
_ببخشید برای تحقیق مشترکم با چوی یونجون، مجبوریم به کتابخونه بریم. متاسفم که وقت کلاس شما رو میگیرم اما این تحقیق به نمرهی فارع التحصیلی ما کمک بزرگی میکنه و از شما میخوام این لطف رو بکنید و اجازه بدید تا یونجون همراه من با کتابخونه بیاد.
_مشکلی نیست... یونجون میتونه باهات بیاد.
پسر دو رگه لبخندی زد و دوباره تعظیم کرد.
چانگبین با نهایت توانش، سعی کرد تا معلم ورزششون رو راضی کنه و در آخر موفق شد!
با صدای سوت معلم، یونجونی که غرق بازی بود؛ به سمت چانگبین و مربیش اومد. با دیدن چانگبین چشم هاش از تعجب درشت شدند اما با اشارهی پسر بزرگتر، سعی کرد طبیعی رفتار کنه._تو همراه سئو چانگبین برای کار تحقیقاتیتون میرید. جلسهی بعدی وظیفه گرم کردن دانش آموزها هم با خودته!
یونجون تعجب کرده بود اما سعی کرد طبیعی جلوه کنه. پس تعظیمی کرد و همراه چانگبین به بیرون سالن رفت.
YOU ARE READING
Over Again
Romance"_توی کوچه پس کوچه های تاریک زندگیم، تو تنها طنابی بودی که بهش چنگ زدم تا به سمت نور برم ؛ اما نمیدونستم تو همون زهری هستی که ذره ذره جونمو میگیره و نابود میکنه ... تو بزرگترین اشتباه زندگی من بودی سئو چانگبین!" چانگلیکس، مینسونگ ، سونگجین ⚠️این فی...