part 5

177 37 0
                                    

درکش برام سخت بودگفت:سیعتو بکن

قطع کرد...

فقط ب چشمای درشت مشکیش نگاه کردم..

چ..را..
چرا..

تنها چیزی ک میتونستم تواون زمان بگم همین کلمه بود.

جانگکوک با کلافگی دستی ب موهاش کشیدو جلوامد

شونه هامو تودستاش گرفت.

جانگکوک : اون تورو از کجا میشناسه!!

جیمین: هووووف چرا اون حرفو زدی ؟!

جانگکوک: چون اون حرومزاره رو میشناسم حالامیشه جواب سوالمو بدی.

جیمین: چ..چطور اون..بااون مقامش.. تو..

با صدایی ک معلوم بود سعی میکنه خودشو کنترل کنه
جانگکوک: فقط بگو..

بالبخند ب چشماش خیره شودم

میدونستم اگ بگم اونم تو درد سر ميندازم نمیتونم رواین آدمی ک برای اولین بار توزندگیم خودش میخواد کمکم کنه ن ب اجبار پدرم ریسک کنم.

جیمین: یااااا توداری توزندگی من دخالت میکنی.

♧جانگکوک♧
با اون چشمای دریااییش ک لحظه ای قلبمو لرزوند
بهم خیره شوده بود نمیتونستم نگاهمو بگیرم تا

باحرفش رسما گفت خفه شم._.

خوب پس ب روش خودم ب حرف میارم...:)

جانگکوک: حق با توعه....راس میگی‌ نظرت چیه با بچه ها بریم بار خوش بگذرونیم...

داشت ب حرفام فکر می‌کرد.

حسی بهم میگفت داستان پیچیده ترازاین حرفاس...

جیمین: بریم

با هم سمت میزی ک بچه ها توکافه نشسته بودن رفتیم.

همشون خم شوده بودنو کله‌ هاشون بهم چسبیده بود .

بیشتر آدمای کافه مشکوک نگاشون میکردن.

متعجب نگاهی ب انتقالی کردم

اونم با شونه انداختن بهم فهمونده نمیدونه چ خبره.

دوقدم جلورفتیم ک سراشونو بلند کردن شروع به فوش دادت به شخصی کردن.

خواستم جلو تر برم ک انتقالی آستینمو کشیدو پشت دیوار کافه قایمم کرد.

خواستم حرف بزنم دستشو رو دهنم گذاشتو سرشو نزدیکه گوشم
بردو گفت: باز چیکار کردی احمق جین میخواد خفت کنه.

با صدای نامفهومی ک به خاطر دست انتقالی رو دهنم بود ،گفتم :چرا ؟!

فکرکردم نمی‌فهمه ولی نوچ نوچی کرد

خم شودو باز دم گوشم گفت: جین داشت درباره شیرموز حرف میزد قضیه چیه؟

چشمام درشت شود ...شتتتتت.....نگو مامانم زنگ زده ازشون درباره مزه ش نظر بگیره..

جیمین همینطور ک دستش روی دهنم بود و

لبای پوف صورتیشو رو دست خودش گذاشته بود، منتظر جواب من بود .

خواستم حرف بزنم ک زبونم کف دست انتقالی کشیده شود .

(دلیل موجه کوک🤣)

لرزی ب تنش افتاد باحیرت بهم خیره بودیم و صورتی لوپاش..

غرق چشمای دریاییش و لوپای صورتیش ک فوق کیوتش کرده بود ، بودم ک یهو دستشو کشیدو صاف ایستاد.

همه جارو جز صورت من نگاه میکرد...

از رو خجالت بادست راستم پشت گوشمو خاروندمو از روی عادت زبونمو ب لوپم کوبیدم.

صداشو صاف کردو گفت: خب.

دهنمو باز کردم ک صدایی گفت:ایناهاش عنتر فاکررر...

همشون عین قوم مغول دورمون جمع شودن.

جین سریع جلوامدو یغمو گرفت.

جین:پسره عنتررررر از کی تاحالا انقدر خسیس شودی ک شیرموزایی ک خاله برامون می‌فرسته رو تنهایی میخوری هااان.

جانگکوک: یاااا جین ولم کن اونا باارزش ترین دارایی منن براچی باید بدم ب شما شاسگولا.

♤جیمین♤

نوچ نوچی کردم.

از جونش سیر شوده بود پسره احمق.

با حرفش ، هرکدوم ی جاییو دستشون گرفتن 😐

هوسوک گوش جانگکوک می‌کشید...جین یغشو گرفته بودو تکونش میداد.

تهیونگ پای چپشو گاز می‌گرفت...نامجونم ب ته نگاه کردو بازوی جانگکوک گاز می‌گرفت.

با چشمایی ک شبیه گربه شرک شوده بود.

سعی میکرد مظلوم باشه ک بیشتر فیسش این معنی و میداد ک نیای کمکم من میدونمو تو.

تواون وضعیت پقی زدم زیر خنده .

قهقه هام انقدر بلند بود ک همه سر جاشون وایسادن وبهم نگاه کردن.

جین همینطور ک هنوز یغه جانگکوک دستشو بود.

گفت:بیا لابد اینم چیز خورش کردی.

♧جانگکوک♧
بااین حرفش ی فکری زد ب سرم.

یهو خودمو از دستشون کشیدم بیرونو
گفتم: جیمی حالت خوبه درد نداری .

دست راستمو دور کمرش و دست چپمو رو شکمش گذاشتم.

باچشمام بهش التماس کردم..

اول با تعجب ب دستم ک رو شکمش بود نگاه میکرد.

بعد گرفت چی گفتمو دست راستش جلوی لباسم چنگ زدودست چپشم دور شکمش کشید.

آخ بلندی گفت ک صداش ب بچه ها برسه...

ازاین حرکتش مات موندم او..اون..صدا..اههههه فعلا فرار مهم تره سریع ب خودم امدم.

برگشتم ک عکس العملشونو ببینم ک همشون با چشمای گشاد شوده ودهن باز و تهیونگ با اخم نگاهمون میکرد.

هن..مگ العان نباید نگران دل درد جیمین بشن؟

یاشایدم درد چیز مهمی نبودو باید حرکت محکم‌تری میزدم.
_______^،^__
ستاره زیرو رنگی کن💜
(پسرم کارت راه افتاد محکم تر نمیخواد درو😂)

꧁ღ.Kapid.ღ꧂Where stories live. Discover now