Hate or love "II"

60 16 10
                                    


Part one:danger of life

~یونا:طبق خواسته پدر، فردا شب قراره یک مهمونی بگیریم، برای شما دوتا، به این بهانه شمارو با تمام سهامدارا اشنا میکنیم تا جای پاتون رو حسابی محکم کنید، نظر سهامدارا خیلی برای پدر مهم پس حسابی باید حواستون رو جمع کنید‌.

دقیقا برای دو ساعت و چهلو شش دقیقه، کل شرکت گشتن، بعد از تموم شدنش سوار ماشین در راه برگشت به خونه بودن.

چانیول:حواسمون رو جمع کنیم،یعنی؟

یونا:یعنی هر چی تو چنته دارین بهشون نشون بدین، حرف زدن فوق‌العاده و با تسلط اون آدمارو جذب میکنه بیشتر از همه، اونا شکم گنده های جاه طلبی هستن و به هر کس که مثل خودشونن علاقه مند میشن و  جدا از اینا به تاکید پدر بزرگ کشتن همدیگه رو در این جشن اکیدا ممنوع کرد!!

بکهیون:خب اگه انقدر علاقه داره همو نشون بدیم، مهارت های رضمی ما هم چشم گیره!!

چانیول:درسته پس چه مشکلی پیش میاد اگه با زدن هم اونارو نشون بدیم؟!

یونا اخمی کرد و با چهره تو همش به اونا پرید:پسرا شوخی بی مزه ایی بود، حتی فکر زخمی کردن همو هم از سرتون بیرون کنید.

چانیول:اگه کوچولو باشه چی؟

لبخند زد و با نزدیک کردن انگشت شستش و اشاره به هم اندازه کوچیک بینشون رو بهش نشون داد.

یونا:نه!! حتی مثل اون دوتا!!

به لبهای جفتشون اشاره کرد، منظورش زخمی بود که وقتی بی خبر اون دوتا رو تنها گذاشت روی لبهاشون کاشتن..
یونا با دیدن خون روی لبشون واقعا شوکه شد و ترسید اما اون دوتا کاملا بی اهمیت با این قضیه برخورد کردن. نمیدونست چقدر قراره این نگرانی ها ادامه داشته باشه..واقعا؟!
از نظر اون، این دو نفر مقابلش در حالت عادی ادمای کاملا نرمالی هستن، اصلا شبیه به روانی ها نیستن، اما این اشتیاقی که نسبت به کشتن هم دارن واقعا ترسناک و در عین حال عجیب!!
متوجه نبود راه حلش چیه، حتی پدرشم باهاش
موافق نبود، در هیچ موردی!!
اوه، خب اون الان داره دقیقا چیکار میکنه؟
آقای پارک بزرگ بعد از یک سال با برادرش اومده ماهیگیری، و واقعا داره از ته دلش لبخند میزنه..

تیمون:خب...داستان چیه برادر؟

تان:دقیقا کدوم، دردسر خونگی یا بیرونی؟

تیمون به حرفش خندید و گفت:متاسفانه یکی هم نداریم،حالا بگو کدوم واجب تره؟

تان:واضحه نه؟بکهیونو چانیول در حال حاضر مهم تر از مینگ اَن!!

تیمون:مطمئنی،چون بنظرم کینه شتری مینگ نسبت بهت مشکل ساز!!

تان:مینگ فعلا تهت تعقیب، شک ندارم برای خودشم شده چند وقتی این اطراف پیداش نمیشه، تا اون موقع زمان دارین که رابطه دوتا پسر احمقمون رو با هم خوب کنیم.

♥️Hate or love♠️Where stories live. Discover now