تو همه آنچیزی بودی که میخواستم
به احتمال زیاد.....آنقدر نمیدانستمت....ولی آنقدری شناختمت که مرا فرا گیری
پر شدم از تو و تو....روحت هم خبر نداشت
حتی صدای روی اعصابت هم که مغز همه را گاییده بود در گوشم دلنواز شده بودو منِ احمق
سعی در گرفتنت داشتم با آهنگه هوا بودی...بوی آسمان را میدادی
همانقدر زیبا
روشنم میکردی حتی وقتی تاریک میشدیمیدانستی من همیشه محو آسمان میشوم؟
(تف تو روحت جنده)