season 18 _END

112 15 12
                                    




اواسط بعد از ظهره و آدام تو مود خوبیه.
هشت ماه از وقتی که تو رومانی فرود اومدن میگذره, و خیلی وقته که تونسته روتینی پیدا کنه که باهاش خوشحال باشه. از روتین های همیشگیش آسون تره, چون اون موقع مجبور نبود کس دیگه ای رو هم در نظر بگیره. در هر صورت خوبه, چون نایجل میذاره که در مورد چیزهای مهمی نظر بده. وقت غذا, وقت خواب, روزهای خاصی که برای خرید موادغذایی در نظر گرفته شدن و چیزهایی از این دست. بجز این آدام فقط لازمه که مطمئن باشه که بدنش همیشه در دسترس نایجل قرار داره.
که این هم آسونه, چون هربار که نایجل به سمتش میاد, آدام ذوب میشه. حسش مثل احساس امنیته, مایه غروره. تونسته از پسش بربیاد, تونسته به تعادل برسه, طرز درست رفتار کردن و فهمیده, و دیگه اون احساسات و زیر سوال نمیبره. چرا باید این کارو کنه؟ اونا عاشق همن.
به هرحال خودش هم معمولا به همون اندازه به سمت نایجل میره.
تقریبا تمام ساعات بیدار بودنشون کنار هم میگذره, بجز وقتهایی که نایجل میره باشگاه, اما باشگاه هم تو طبقه زیرین همین ساختمونه. وقتی آدام ازش خواست که همراهش بره نایجل گفت نه, و آدام دیگه ازش اینو نخواست.
به ندرت, گاهی پیش میاد که آدام وقتی که نایجل با افرادی از شغلش به پارتی میره تنها بمونه. تو اون شب ها, آدام نگران میشه. نگران میشه که نکنه نایجل ازش خسته شده باشه, یا اینکه داره خیانت میکنه, یا اینکه نکنه وقتی نایجل نیست اتفاقی براش بیوفته.
گاهی اوقات این فکرها اونو به گریه میندازن, و وقتی که نایجل برمیگرده خونه آدام دقیقا بهش درباره حسش میگه. حتی یک بار هم نایجل بخاطرش ازش عصبانی نشده. همیشه درک میکنه, کلماتی و به عنوان عذرخواهی زمزمه میکنه و آدام و توی بغلش بلند میکنه و به اتاق خواب میبره. بعد آدام و دراز میکنه و روی تخت چهار دست و پا به سمتش میره و روش قرار میگیره, حضورش به تنهایی به اندازه کافی تسکین دهنده هست که فین فین گریه آدام و متوقف کنه.
نایجل با صدایی آروم و شیرین میگه "این فقط برای اینه که ارتباطم و باهاشون حفظ کنم, من هیچوقت اگر مجبور نباشم قاطی این چیزهای کوفتی نمیشم"
و بعد اونها عشق بازی میکنن, و توی اون حس سفید و داغ تمام نگرانی های آدام بخار میشن.
به طور کلی, آدام خیلی شاده.
ناگفته نماند که آپارتمان هم تقریبا تماما به همون شکلی که آدام میخواسته داره در میاد.
پرده های سنگینی تمام پنجره های هال و پوشوندن, و دیوار اتاق خوابشون به رنگ آبی گل ذرتی که با هم انتخاب کردن رنگ شده. یک دیوار رو هم با پوستر پوشوندن. موشک های فضایی قدیمی, نمودارهای ستاره ای, یک تصویر قدیمی از نمونه های مواد معدنی که نایجل بهش هدیه داده. و همینطور توی تمام اتاق ها پریزهایی نصب کرده که بتونه شدت نور و کمتر کنه, و این برای آدام به خصوص وقتی که روز بدی داشته عالیه, و همینطور وقتهایی که نمیتونه جلو خاطرات و بگیره.
وظایف و بین خودشون تقسیم کردن, اما آدام بیشترشو به عهده داره. این بهش کمک میکنه خودشو مشغول نگهداره. وقتی تنها زندگی میکرد رسیدگی به بقیه کارها خیلی براش سخت تر بود چون توی پروژه های کدنویسیش غرق میشد. اما اینجا دیگه این مشکل نیست چون نایجل هیچوقت نمیذاره به تنهایی از لپتاپ استفاده کنه, و خودش هم حوصله نگاه کردن به ساعت ها کد نوشتن آدام و نداره.
اما این خوبه, واقعا خوبه. آدام حالا سرگرمی های دیگه ای داره. نظافت براش مثل مراقبه ست, و اگر بیش از حد غرق افکارش بشه نایجل همیشه هست تا اونو از فکرهاش بیرون بکشه و به واقعیت برش گردونه.
آشپزی یک دیگه از کارهاییه که با هم انجام میدن, و چهارشنبه ها روزیه که رسپی های پخت جدید و امتحان میکنن یا اون رسپی هایی که قبلا خراب شدن و دوباره درست میکنن. خوش میگذره, و تونستن چندتا غذا جدید هم پیدا کنن که با برنامه غذایی و ذائقه آدام همخوانی دارن.
از جمله چیزهای دیگه ای که اضافه شده یک دوچرخه ثابته, درست همونجاییه که آدام الان نشسته.
اواخر چهل و پنج دقیقه ورزش روزانشه و مشتاقانه منتظر دوش بعدشه. اما از اونجایی که آدام هنوز هم به تنهایی از حمام و توالت استفاده نمیکنه مجبوره که نایجل و برای دوش همراه خودش بیاره. خوشبختانه نایجل با این مشکلی نداره, حتی عادت داره که بلافاصله بعد از ورزش بپره روی آدام, دهانش و روی تمام سطح پوست آدام بکشه و مدام زمزمه کنه که آدام چقدر خوش بوئه, که اصلا منطقی نیست, اما اینطوری نیست که آدام بخواد که به نایجل بگه اشتباه میکنه, آدام فقط میذاره که همینطور پیش بره و توی اون فضای مبهم غرق میشه تا اینکه نایجل کارش باهاش تموم بشه.
آدام به تایمر روی اسکرین دوچرخه نگاه میکنه, به گذشتن ثانیه ها نگاه میکنه تا اینکه دوره سرد کردن هم تموم میشه و وقتی که نایجل کنارش ظاهر میشه میتونه که بره و از شر عرقش خلاص بشه.
"هی" پاهای آدام کم کم با نشون دادن -00:0- روی اسکرین از حرکت می ایستن.
"برای حمومت آماده ای؟"
"بله لطفا" مکث میکنه, بعد تصمیم میگیره که درخواستش و رک بگه "اما من معمولا خودم میام بهت میگم که ورزشم تموم شده, میخوای که تو حموم سکس کنیم؟ ترجیح میدم این کارو نکنیم. اخرین دفعه یکم اوضاع غیرقابل تحمل شد"
حس قرار گرفتن دست و زانوهاش و روی زمین سخت و سنگی یادش میاد, نایجل از پشت از هم بازش میکنه و به موهاش چنگ میزنه. محکم میکشه, به حدی محکم که درد میگیره, و این آدام و مجبور میکنه به بالا, که دوش آب بود نگاه کنه.
آدام میلرزه.
"من بابت اون عذرخواهی کردم عزیزم, دوباره نیارش بالا"
"درست میگی, ببخشید"
نایجل ضربه ای به کمرش میزنه. "مرسی, فقط حس کردم یکم بیشتر بهت توجه کنم عزیز دلم. بذار امشب وقتم و باهات بگذرونم, برای بعدا انرژی زخیره کنم"
لبخند نزدن بهش سخته. ادام فورا از فرض خودش و دوباره مطرح کردن موضوع حموم قبلی و دوش آب احساس بدی پیدا میکنه. میدونه که نایجل وقتی همچین چیزهایی اتفاق میوفته منظوری نداره, فقط از خود بیخود میشه.
آدام میپرسه "میخوای منو بشوری؟"
نایجل جواب میده "بیشتر از هرچیری تو دنیا" آدام و از روی صندلی دوچرخه بلند میکنه و توی مسیر به سمت حموم به باسنش اسپنک میزنه.
آدام و کاملا تمیز میکنه, با شستن و نرم کننده زدن به موهاش شروع میکنه, بعد با لیف تمام گوشه و کنار بدنش و میکشه, و برای جاهایی مثل پاهاش و پشتش از اسکراب استفاده میکنه. بعضی از این لمس ها طولانی تر میشن و ادام به نایجل تکیه میکنه, چشمهاش و میبنده و میذاره که نایجل لمسش کنه, حتی دیگه وانمود نمیکنه که داره آدام و میشوره.
اما بیشتر از این پیش نمیره. فقط کمی اذیتش میکنه تا حس و حالش و به وجود بیاره. نایجل تازگی این کارو خیلی میکنه.
آدام در حالی که پوستش از شدت تمیزی صدا میده و به رنگ صورتی در اومده از زیر دوش بیرون میاد, و نایجل دوباره کاملا خشکش میکنه.
نایجل میگه "بیا" و یک حوله دیگه روی شونه های آدام میندازه "تا بریم تو اتاق گرم نگهت میداره, هوم؟"
تو اتاق دراور و باز میکنه و یک ست لباس تمیز بیرون میاره تا آدام بپوشه. این لباس ها هم کاملا شبیه همون قبلی هاست, اما روی شلوار طرح هایی از ستاره ها چاپ شده و این لباس زیر جدید بجای سفید به رنگ صورتی کم رنگه. آدام خیلی به رنگش فکر نمیکنه, هیچکدوم به نظر خوب یا بد نیست, اما نایجل به نظر میرسه که اینو خیلی دوست داره.
نایجل شورت و برای آدام نگاه میداره تا پاهاشو داخلش بذاره, و وقتی که کامل میپوشه برجستگی باسنش و فشار میده. بعد از لحظه ای قرار دادن لبهاش روی پیشونی آدام, خم میشه و لبهاش و به آرومی میبوسه. محترمانه. آدام لرزان دستهاش و دور سینه نایجل حلقه میکنه و بوسه شون و عمیق تر میکنه, چشمهاش کاملا از لذت بسته میشن و حرارت توی وجودش از داشتن توجه نایجل شعله میکشه. وقتی که بوسه شون شکسته میشه حسش مثل از دست دادنه. ولی آدام نمیذاره که نایجل به عقب قدم برداره.
نایجل زمزمه میکنه"موجود شیرین کوچولو" هردوشون و سرجاشون به اطراف تکون میده "هرزه بی نقص, زیبا و نابغه من"
صورت آدام سرخ میشه, اما نه از شرم. یکدفعه دست نایجل بین پاهاش قرار میگیره و با ملایمت بدنش و میماله و ماساژ میده. گونه های آدام سرخ میشن, کمرش اتوماتیک وار در حالی که سرش و روی سینه نایجل میذاره رو به جلو تکون میخوره.
"هنوز قرار نیست سکس کنیم عزیزم. اما میخوام هیجان زده نگهت دارم. امشب قراره کلی خوش بگذرونیم"
حس دست نایجل روی بدنش حواس پرت کننده ست, مجبورش میکنه تا روی نوک انگشتهای پاش بلند بشه و برای حفظ تعادلش بازوهای نایجل و میگیره. "ب-باشه. چرا؟"
"چرا که نه؟"
فشار دست نایجل شل میشه, و آدام به آرومی دوباره خودشو پایین میاره, ناخودآگاه دستهاش و به حرکت درمیاره تا خودش و بپوشونه. شونه بالا میندازه. "فقط کنجکاوم. یه جوری نشونش میدی که انگار با حالت عادی فرق داره"
"خب, میخواستم بعدا بهت بگم اما فاک. همین الان بهت میگم. دستها بالا"
یک زنگ خطر تو حرفشه, اما آدام دستهاش و بالا میاره تا نایجل یکی از تی شرت های خودش و بهش بپوشونه. لباس توی اندام لاغرش اویزون میشه, و قسمتی از گردنش و که همیشه باید معلوم باشه و به نمایش میذاره. ناخودآگاه با دستش همون قسمت و میماله و کمی فشارش میده تا کمی درد از یکی از کبودیهاش حس کنه.
"چه خبره؟"
مضطربه و این توی صورتش مشخصه.
"دارم بازنشست میشم. از شغلم کشیدم کنار. زدم بیرون"
آدام سرش و به سمتی کج میکنه. "تو شغلی که تو داری همچین چیزی امکان داره؟"
ابروهای نایجل بالا میرن و بی هوا میخنده. "سوال خوبیه. داستانش طولانیه, خب؟ فقط بهم اعتماد کن"
آدام نمیتونه جلوی کش اومدن لبهاش به شکل خطی ناشی از ناخوشایندی و بگیره و نایجل سرشو تکون میده.
"ببین. برام اتفاقی نمیوفته"
لحنش جایی برای بحث نمیذاره. آدام آب دهنش و قورت میده و سرشو پایین میندازه.
"باشه, ببخشید. فقط سخته که نگران نباشم"
"عذرخواهی نکن. امشب جشن میگیریم! تو همون چیزی و داری به دست میاری که میخواستی, درسته؟"
"آ-آره. فکر کنم"
نایجل دوباره بغلش میکنه, بعد شلوار و براش نگه میداره تا آدام بپوشه. بعد از اون, اونها به هال برمیگردن, و ادام روی کاناپه میشینه, پاهاش و منقبض کنار هم میذاره. نایجل به سمت میز وسایل سرگرمیشون میره و جعبه وید و بیرون میاره, و آدام آهی از آرامش میکشه.
هیچوقت خودش درخواستشو نکرده, هنوز هم مطمئن نیست از اینکه ازش لذت میبره چه حسی باید داشته باشه اما همیشه وقتی که نایجل بهش تعارفش میکنه خوشحاله.
نایجل جعبه و باز میکنه, و آدام با کمی بیصبری در حالی که نایجل مشغول اماده کردنش میشه نگاه میکنه, دیدن حرکات انگشتهای نایجل تقریبا هیپنوتیزم کننده ست, و آدام ریلکس توی کاناپه لم میده.
بجز صدای پیچیده شدن ویدها برای مدتی سکوت میشه. آدام یکبار شمرده, نایجل میتونه پنج تا رول و توی هفت دقیقه آماده کنه. بعدا تو همون شب آدام از نایجل خواست که براش یکی از مدل هاشو رنگ بزنه, بهش یاد داد چطور رنگ و رقیق کنه و اینکه ازش میخواد که رنگ و کجا بذاره. روی مدلی کار کردن که آدام قبلا یک بار رنگهاشو پاک کرده بود, البته به اینکه نایجل خراب کاری کنه هم فکر نکرد و نایجل هم خرابش نکرد. نایجل خیلی با دقت و به درستی خطوط و دنبال کرد. خیلی تاثیر گذار بود و مهمتر از همه قلب آدام و به پرواز درآورد چون این حس و بهش داد که حالا یک چیز دیگه هم برای به اشتراک گذاشتن با هم دارن.
همینطور بود. البته نایجل همیشه همراهیش نمیکنه اما گاهی بهش ملحق میشه.
آدام لبخند میزنه, بهش فکر میکنه. این یک نفر و داشته باشی که چیزهایی که دوست داری و باهاش شریک بشی حس خوبی داره, حتی اگر نایجل گاهی کنترلش و تو بعضی زمینه های دیگه از دست بده.
از اینکه کمی قبل نگران بود احساس حماقت میکنه. اونها بالاخره میتونن بدون اینکه چیز دیگه ای توجه نایجل و به خودش جلب کنه با هم وقت بگذرونن. آدام با رسیدن به این نتیجه سرجاش کمی بالا و پایین میره, کاناپه زیر بدنش صدا میده, صورتش به لبخندی درخشان باز میشه, یه جور شادی خالص. خودشو نزدیکتر میکشه, خم میشه تا انگشتهاش و روی دسته صندلیی که نایجل نشسته بکشه.
نایجل نگاهش و بالا میاره, گوشه لبش به لبخندی کشیده میشه "چیزی میخوای خوشگلم؟ یک ثانیه دیگه کارم تموم میشه."
"نایجل؟"
"بله؟عزیزم؟"
"من, من عاشقتم"
نایجل نفس عمیق میکشه, حالت صورتش نرم میشه. پیچیدن ویدهارو تموم میکنه و با احتیاط میذارشون توی سینی. از روی صندلیش بلند میشه و راه میوفته تا کنار آدام بشینه, از بالا تا پایین نگاهش میکنه درست انگار که اولین باره که آدام و میبینه. آدام سنگینی نگاهش و میتونه روی تنش حس کنه. به ندرت پیش میاد که آدام اولین کسی باشه که بگه –دوستت دارم- اما وقتی که میگه, گفتنش نایجل و دیوونه میکنه.
نایجل دستش و زیر لباسش میبره و قبل از گرفتن نیپل هاش بین انگشتهاش, سطح سینه استخوانیش و میماله, لبهای آدام برای نفس کشیدن از هم باز میشن.
"منم عاشقتم بیبی, حدس میزنم که خبرهای خوب تازه برات جا افتادن, هوم؟"
"خب اگر میگی که دیگه کارت تموم شده پس-" آدام وقتی که نایجل نیپل متورم شدش و میکشه به آرومی ناله میکنه, دیکش شروع به سفت شدن میکنه. پاهاشو باز میذاره و قبل از شروع دوباره صحبتش لبشو میلیسه. "پس در امانی. منم دیگه تنها نمیمونم"
"آره؟" نایجل دستش و از زیر لباس ادام بیرون میاره تا انگشت اشاره ش و روی لب پایینی آدام بکشه.
آدام زمزمه میکنه "اره" با احتیاط لبهاش و دور انگشت نایجل میبنده, مثل یک بچه گربه انگشتش و لیس میزنه و بعد نگاه تیره نایجل و میبینه. خودشو کنار میکشه و بیشتر از این توضیح نمیده, فرصتی هم برای توضیح پیدا نمیکنه چون نایجل با بوسه ای عمیق اسیرش میکنه, دستهاش بالا میان تا دو طرف سر آدام و قاب بگیرن.
قبل از اینکه بوسه و بشکنه به آرومی لب پایینی آدام و گاز میگیره و باعث ناله ش میشه.
"باید مواظب باشی عزیزم. من ممکنه کنترلم و از دست بدم و هدف امشبمون اینه تاجایی که میتونیم ازش لذت ببریم"
آدام میخواد شروع به عذرخواهی کنه, اما نایجل سرشو تکون میده. "نگران نباش, ناراحت نیستم, اما بذار نمایش و راه بندازیم"
آدام براش سواله که این چه معنی میتونه داشته باشه, اما نایجل بدون توضیحی خم میشه, یکی از سیگارها رو بین لبهای آدام میذاره و انتهاش و روشن میکنه. همونجا نگهش میداره تا آدام ازش پوک بگیره و بعد برای مدتی بین خودشون رد و بدلش میکنن.
نیم ساعت بعد, آدام شل روی کاناپه افتاده. احساس سنگینی میکنه. احساس میکنه از همه چیز جدا شه. تو ذهنش یادداشت میکنه که از این به بعد از نایجل اینو بیشتر بخواد. از این حالش راضیه, و اشاره نایجل به برنامه ای که برای امروز داره اینقدر دور از ذهنشه که وقتی نایجل خم میشه تا کنترل تلویزیون و برداره متوجه نمیشه.
وقتی کاملا متوجه میشه که صدا و سیستم صوتی که اطراف خونه گذاشتن و میشنوه. نگاهش به سمت تلوزیون کشیده میشه و دهنش از چیزی که میبینه باز میوفته.
تصویر از زاویه بالا اتاق خوابشون از خودش و نایجله. آدام به پشتش رو لبه تخت دراز کشیده, پاهاش کاملا بازن و زانوهاش و تو سینه ش جمع کرده. سرش به عقب افتاده و درحالی که ناله میکنه و جیغ های خفه کوچیکش بین دیوارها اکو میشه سرش و به اطراف تکون میده. نایجل پایین تخت روی صندلی نشسته و دستش تا مچ تو بدن آدامه.
آدام اینو یادشه. این فیلم مربوط به چند ماه پیشه و یادشه که خیلی خیلی حس خوبی داشت. زیادی بود, دردناک بود, اما خوب بود.وقتی نایجل بهش گفت دوباره قراره اینو امتحان کنن وحشت کرده بود. همون یک بار تو کلبه کافی بود و فکر اینکه نایجل دفعه دومشون و ضبط کرده... آدام منتظره که عصبانی بشه, یا ناراحت بشه. اما هیچکدومشون اتفاق نمیوفتن جز حسی مبهم از غافل گیری و سطح شوکه کننده ای از شهوت.
در واقعیت, برای هر کس دیگه ای این میتونه یک سواستفاده جنسی خیلی بزرگ باشه. اما بین این دیوارها و تو این رابطه, چه راه دیگه ای جز قبول کردنش هست؟ شاید هم جز اینکه خودش هم لذت ببره. سرش و به سمتی خم میکنه و با اشتیاقی آشکار به صفحه تلویزیون نگاه میکنه.
میپرسه "خیلی از کارهایی که با هم میکنیم و ضبط میکنی؟"
"آره بیبی, تقریبا هردفعه که اونجا سکس میکنیم, مخصوصا موقعیت های خاص"
"اوه. برنامه ت دیدن این فیلم بود؟"
"همش نه, چرا؟ دوست نداری؟"
ادام سرش و به سمت دیگه خم میکنه, دستش و روی دیک نیمه سفتش میذاره و میگه "نه دوستش دارم"
"پس شاید از بقیه ش هم خوشت بیاد"
نایجل دکمه و فشار میده و یک ویدیو دیگه پخش میشه.
این دفع تصویر خیلی نزدیکتره, خیلی نزدیکتر. دقیقا فوکوس شده روی جایی که نایجل داره بدن آدام و میکنه و سوراخ خیس و براقش و از هم باز میکنه. صدای خیس و شنیع حرکت دیک نایجل که با لوب خیس شده و مدام وارد بدن آدام میشه فضا و پر میکنه. آدام با دهان باز نگاه میکنه, به خودش و طوری که سوراخش اونقدر روی دیک نایجل باز میشه خیره میشه.نگاهش به پارچه ای که دور باسن قرار گرفته میوفته, همون دامنیه که نایجل گاهی مجبورش میکنه موقع سکس بپوشه.
دیک آدام از جاش میپره, برانگیختگی کم اما با ثبات بین چیزی که داره میبینه و تاثیر وید توی بدنش میجوشه. باسنش و بدون اینکه بدونه تکون میده و سرش و برای دیدن نایجل برمیگردونه, میخواد بدونه که نایجل حالا میخواد بهش دست بزنه؟ امیدواره که همینطور باشه. اما نایجل نگاهش به تصویره و به آرومی به برجستگی بین پاهاش از روی شلوار راحتیش دست میزنه. این منظره به حدی روی آدام تاثیر میذاره که دستش و زیر لباس زیرش میبره و به ارومی دیکش و لمس میکنه, اما خیلی سطحی چون ممکنه نایجل نخواد.
یک سوال با وجود اینکه از شهوت و تاثیر وید گیجه توی ذهنش میشینه.
"چطوری ازم مخفیش کردی؟"
"میخواستم سوپرایز باشه, و فهمیدم باید سرتو پایین نگهدارم و...خب تو وقتی که دیکم و داخلت داری تبدیل به یه هیولای کوچولوی دیوونه میشی و نمیفهمیدی, عزیزم."
دهن ادام باز میوفته و با جریان داغ و سفید برانگیختگی توی تنش  که با کلمات نایجل ایجاد میشه حرکت دستش و روی دیکش کمی سریع تر میکنه و نایجل متوجهش میشه.
"شنیدنش و دوست داری, هوم؟ اینکه بشنوی چه هرزه کوچولوی دیک دوستی هستی, آره؟"
آدام ناله میکنه و فورا با دستش جلوی دهنش و میپوشونه.
"به نظر میاد که درست گفتم"
نایجل می ایسته و شلوار و شورتش و روی زمین میندازه و دیکش با حرکت بالا و پایین آزاد میشه. آدام نگاهش میکنه, هنوز هم جلوی دهنش و گرفته, و وقتی که نایجل زانو میزنه شورتش از تنش دربیاره همکاری میکنه, و به آرومی دستش و کنار میبره.
"خیلی برام شق کردی بیبی, امیدوارم بتونی یه مدتی همینطوری بمونی"
آدام با صدایی خفه میپرسه "منظورت چیه؟" نایجل دست دراز میکنه و دستهای آدام و روی کاناپه میذاره.
"الان نیا, منم نمیام"
"چرا؟"
"میخوام خیلی آماده و بی قرار بشی"
نایجل رو کاناپه کنار آدام میشینه, اینقدر نزدیک که ران هاشون با هم برخورد میکنن, و دست دراز میکنه و دیک آدام و توی دستش میگیره. آدام نفس های لرزان میکشه و سوراخ های بینیش کاملا از هم باز میشن و کمرش و به بالا به سمت چنگ نایجل حرکت میده.
نایجل آهسته و بی نفس میخنده "خودتو کنترل کن"
"س-سعی میکنم"
نایجل گونه ش و میبوسه و بعد به آرومی شروع به حرکت دادن دستش میکنه. دوباره فیلم و پلی میکنه, گاهی به تصویر و گاهی به حالت چهره آدام حین تماشا نگاه میکنه.
آدام نمیتونه جلوی خودش و بگیره و کنترلش و در مقابل تحریک از دست میده. ران هاش منقبض میشن و میلرزن, از درون و بیرون در حالی که لذت مثل فولاد مذاب بین پاهاش و ستون فقراتش جریان پیدا میکنه احساس حرارت میکنه. تو تصویر نایجل در حین سکس اینقدر روی باسنش اسپنک میزنه تا پوستش سرخ میشه, و به انگلیسی و رومانیایی فحش میده. تنها بعد از چند لحظه آدام حس میکنه که هر لحظه ممکنه ارضا بشه, و ساعد نایجل و میگیره.
نایجل دستش و برمیداره, گوشه های چشمهاش از لبخند بزرگی که صورتش و در برگرفته چروک میشه. دیک آدم خیس شده, و نفس های عمیق میکشه.
"من از این خوشم میاد تو چی؟"
آدام جواب میده "حس خوبی داره," مغزش گیجه و این چسبوندن کلمات به هم و براش سخت کرده, و به تنها چیزی که الان اهمیت میده اینه که دست نایجل دوباره برگرده روش. به پایین نگاه میکنه, دیک نایجل کاملا سفته و سرش سرخ و خیس از پوست ختنه گاهش خودبخود بیرون اومده. دهن آدام آب میوفته. نایجل جابجا میشه و دیکش به طرفین تکون میخوره.
"منم میتونم بهت دست بزنم؟" آدام نفس بریده ست وقتی که اینو میپرسه و نگاهش به تنها اسباب بازی مورد علاقه ش قفل شده.
"لطفا"
آدام فورا دستشو دراز میکنه و نایجل یک دکمه دیگه و فشار میده. ویدیو دوباره عوض میشه.
ایندفعه آدام روی آرنج ها و زانوهاش روی تخته, مچ هاش به هم بسته شدن, و درحالی که نایجل براش میخوره باسنشو تکون میده و کمرش و خم میکنه. این ویدیو از یه موقعیت به خصوص نیست, نایجل خیلی روزهای دیگه هم دست یا پاهای آدام و میبنده, و نصف اوقات هم این به درخواست خود آدامه. چندباری هم باعث حمله پنیکش شده اما چیزی نبوده که نتونه از پسش بربیاد حتی اگر باعث بشه آخر شب  گیج و پریشان باشه.
نایجل کنترل و میندازه, و بعد از سیلی از بوسه ها دوباره دستش و پیش میاره. اونها توی حس لمس همدیگه غرق میشن, قسمت بیرونی رانهاشون به هم فشار میخورن و دستهاشون روی پوست و گوشت حساس بدنهاشون حرکت میکنن و لذت و توی بدن هم به وجود میارن, و تمام این مدت به صفحه تلوزیون نگاه میکنن.
دفعه بعدی که نایجل دستشو برمیداره کمر آدام ناخودآگاه به سمت بالا میپره و ناله طولانیی سر میده, و سرعت حرکت دستش روی دیک نایجل بیشتر میشه. دیک نایجل توی دستش نیض میزنه و آدام دستش و برمیداره. نایجل فحش میده و بعد میخنده.
نایجل با صدایی هیجانی میگه "فاک بیبی, به موقع بود"
"من الان دیگه به اندازه کافی میشناسمت"
وقتی اینو میگه لبخند روی لبشه, اما یک حباب لامپ ته ذهنش چشمک میزنه. بجز این مدل چیزها,  خیلی چیزهای دیگه هست که درباره نایجل نمیدونه. اما بعد نایجل یکبار دیگه ویدیو و عوض میکنه, و این فکر از ذهن آدام دور میشه تا تو یک موقعیت دیگه بهش فکر کنه.
نایجل قبل از اینکه دوباره دیک آدام و توی دستش بگیره میگه "من فکر کنم تو از این یکی خیلی خوشت بیاد" انگشت شصتش و روی لبه های حساس سرش میکشه بعد به آرومی روی شکافش حرکت میده. دهن آدام برای ناله از هم باز میشه و بعد میبینه که منظور نایجل چی بوده.
توی ویدیو صدای آدام با جیغی از هم شکسته میشه, و اشک روی صورتش جریان پیدا میکنه. روی پشتش دراز کشیده و نایجل دیلدوی بزرگ و بنفش رنگی و به داخل بدنش فشار میده, و در حالی که آدام با یک اسباب بازی جنسی دیگه دیک خودش و تحریک میکنه, کلماتی محبت آمیز و تشویق کننده زمزمه میکنه. بندهای انگشتهای آدام از شدت فشار دستش دور اسباب بازی سفید شدن و به نایجل التماس میکنه که تمومش کنه.
"خیلی بزرگه! لطفا!"
"بیخیال, فقط یکم دیگه. دیگه چیزی نمونده. میدونم که میتونی. الان ناامیدم نکن"
"نمیتونم!"
اون دفعه زیادی بود, خیلی زیاد. نایجل ازش خواسته بود دو بار پشت هم ارضا بشه, آدام و مجبور کرده بود در حالی که اونو با دیلدو میکنه خودشو اینقدر لمس کنه تا اینکه درد و لذت مثل از ابرنواختر توی هسته وجودیش منفجر بشه. کل بدنش منقبض شده بود و قبل از اینکه از حال بره یک جیغ واقعی از گلوش خارج شده بود. هنوز هم یادشه که صورتش چقدر بخاطر اشک ها خیس بود, و وقتی که نایجل دیلدو و از بدنش خارج کرد چقدر با خشونت اشکاشو پاک کرد.
تو زمان حاضر آدام دست نایجل و کنار میزنه.
پشت سر هم میگه "اوه, نه نه نه" دیکش نبض میزنه و سر جاش به بالا و پایین تکون میخوره و آدام سعی میکنه تا جلوی خودش و از رسیدن به اورگاسم بگیره, اما دیگه خیلی دیره. بدنش در هر صورت واکنش نشون میده و رشته هایی پشت سر هم, سفید و ضخیم, روی سطح شکم و سینه ش اسپری میکنه. نایجل تمام مدت تماشاش میکنه.
هیی لذتی توش نبود, هیچ احساس رهایی. آدام هنوز حس له بودن میکنه و البته که ترسیده. این جالبه اما ویدیوها دکمه هایی و توی سرش فشار میدن که نمیدونسته اونجا بودن و چطوری باید بهشون واکنش نشون بده.
نایجل شروع میکنه "آدام..." اما آدام سرش و به علامت –نه- و تکون میده.
آدام غرغر میکنه "این یه سکس واقعی نبود. من نه. من لذت نبرم. نمیدونم چه اتفاقی داره میوفته"
چهره نایجل طوری میدرخشه که انگار همین الان بزرگترین کشف ممکن و کرده, و در کمال تعجبِ آدام ویدیو و خاموش میکنه.
"پس بهتره به نظرم یکم استراحت کنیم, ها؟"
آدام میپرسه "تو عصبانی نیستی؟" هنوز نفس نفس میزنه. دیکش داره میخوابه اما حرارت هنوز توی بدنشه, و با احساسات دارک تری قاطی شده که دلش نمیخواد حسشون کنه. نفس عمیق میکشه و خودشو مجبور میکنه که ریلکس بشه.
"به هیچ وجه بیبی, چطور میتونم بعد از اون نمایش کوچولو عصبانی باشم؟"
آدام آه میکشه. آسوده و ناامیده. گاهی نمیتونه نایجل و بفهمه اما با بازدم نفسش سعی میکنه بیخیالش بشه. هیچوقت از سوال پیچ کردنش هیچ چیز خوبی در میاد.
بعد از اون نایجل به آدام میگه که روی زانوهاش قرار بگیره, و دیکش و با ناله ای وارد دهن آدام میکنه. اثر آرامش بخشش آنیه و به نایجل کمک میکنه تا قولش و بابت ارضا نشدنش نگهداره. وقتی که به حد کافی حسش و میگیره با ملایمت آدام و کنار میکشه, با هم به اتاق خوابشون میرن و با لپتاپ آدام فیلم میبینن.
وقتی فیلم تموم میشه شکم نایجل قار و قور میکنه.
آدام میپرسه "شام؟" مود عجیب قبلیش حالا دیگه گذشته, و آدام حالا به همون هیجان قبلش برگشته و منتظره که ببینه تو ادامه امشب قراره دیگه چیکار کنن.
نایجل ساعت و نگاه میکنه و با سرش تایید میکنه "بیا از بیرون سفارش بدیم, خوبه؟"
از یک رستوران آمریکایی دوتا برگر سفارش میدن و یک کوسادیلا که اگر آدام برگر و دوست نداشت اونو بتونه بخوره. یک برش کیک شکلاتی هم میگیرن. وقتی که پیک غذا میرسه آدام توی راهرو قایم میشه. صبر میکنه تا نایجل صورت حساب و پرداخت کنه, روی پاهاش به عقب و جلو خودشو تکون میده. شنیدن صدای یک نفر دیگه حالا براش غریبه, و با ریتمی ثابت روی پاهاش ضرب میگیره.
وقتی که اون فرد بالاخره میره, سرشو از گوشه دیوار بیرون میاره.
"حالا میتونم بیام بیرون؟"
"آره بیبی"
پشت میز گرد آشپزخونه غذا میخورن. بعد از یک گاز امتحانی آدام تصمیم میگیره که برگر طعمش خوبه. به آرومی مشغول خوردن میشه و زانوش و مدام تکون میده.
نایجل میپرسه "تو خوبی؟ میز از شدت تکون پات ممکنه بشکنه."
آدام سرشو تکون میده, با احتیاط برگرش و روی بشقاب میذاره. "من خوبم. تو چطور؟"
نایجل لبخند میزنه, ساده و لطیف. انگار واقعا خوشش میاد از اینکه آدام بخاطر اون بهم بریزه.
آدام ادامه میده "تو ارضا نشدی و من نگران بودم که نکنه این نشونه بدی باشه. میدونم که گفتی میخوایم یکم حسش و بگیریم و میدونم که این یعنی چی ولی بازم"
نایجل میخنده و سرش وتکون میده "از نگرانیت ممنونم. باور کن اون همونطوری که میخواستم پیش رفت. دیگه سیر شدی؟"
آدام باقی مونده برگرش نگاه میکنه, نون بالایی و بلند میکنه و سرشو تکون میده. "اره فکر کنم"
"اوکی, یه لحظه"
نایجل بلند میشه و کیک شکلاتی و از یخچال در میاره, و آدام به حرکاتش نگاه میکنه. دوباره همون فکر قبل به ذهنش برمیگرده.
"نایجل؟"
"بله؟"
"تو فامیلت چیه؟"
نایجل هومی میگه, در یخچال و میبنده. کیک و همراه دو تا چنگال کنارش روی میز میذاره. سکوت بینشون بزرگتر میشه, مود آدام شروع به پیچیدن میکنه. پاش حالا حتی با شدت بیشتری تکون میخوره, و وقتی که برای برداشتن چنگال دست دراز میکنه از دستش میوفته روی میز و صدا میده.
"چرا میپرسی؟"
"میخوام بیشتر ازت بدونم. ما نه ماه با هم بودیم. به زودی میشه یک سال. اما من چیزی ازت نمیدونم. یا اینکه تو اینجا بزرگ شدی؟ حرف زدنت مثل بقیه مردم اینجا نیست, یا اینکه تو خواهر یا برادری دا-"
"تمومش کن"
دهن ادام فورا بسته میشه. به چهره نایجل نگاه میکنه, دنبال نشونه ای از هر نوع واکنشی تو حالت چهره ش میگرده اما چهره ش کاملا بی حالته. نایجل نفس عمیقی میکشه و دستش و برای گرفتن دست آدام دراز میکنه.
میگه "عذر میخوام" چند باری پلک میزنه, انگار که این کلمات توی دهنش کاملا ناشناخته ن. "در واقع خیلی هم شنیدنش خوبه. تو میخوای که منو بشناسی"
آدام سرشو تکون میده. موهای فر رهاش تکون میخورن. نایجل نمیذاره موهاش و کوتاه کنه. این هم یک از خود گذشتگی کوچیک دیگه ست که آدام میکنه و خودش نمیدونه, با اینکه موها باعث میشن پشت گردنش قلقلک بیاد و پیشونیش و اذیت کنن.
"میخوام!"
"پس هر دفعه یکیش" نایجل مکث میکنه, داره فکر میکنه. "فامیلم لکتره, اما برای بقیه بانیایی (Banyai), خب؟ به کسی نگو"
بعد میخنده و آدام هم همراهیش میکنه. هردوشون میدونن که آدام قرار نیست به این زودی ها با کسی صحبت کنه. لحظه ای بعد دوباره بینشون سکوت میشه و آدام صبورانه منتظر میمونه تا نایجل اطلاعات بیشتری بهش بده, اما چیزی نمیشه. شونه ش و بالا میندازه. نایجل گفت که هر دفعه یکی.
نایجل خودش نصف کیک و تکه تکه با چنگال جلوی دهن آدام میگیره و هربار با دقت به دهن ادام که کیک داخلش قرار میگیره, میجوئه و قورت میده نگاه میکنه.
نایجل میگه "یک چیز دیگه هم هست که میخوام بهت بگم"
"چیه؟"
"برای خودمون یک کلبه خریدم"
آدام به سرفه میوفته و نزدیکه که آب دهنش بیرون بریزه. "چی؟ چرا؟"
"فقط یه کادو کوچیکه. برای جفتمون. میدونم که طبیعت و دوست داری, هرچقدر که تو دلت بخواد میریم اونجا, و با هم به ستاره ها نگاه میکنیم. اونجا رو هم طوری که دلت میخواد بچین. درست مثل کاری که اینجا کردیم"
شاید از تاثیر ویده, اما آدام حرارتی تمام نشدنی و توی وجودش حس میکنه, خم میشه و نایجل و برای بوسه ای ناشیانه جلو میکشه. نایجل با لذت غر میزنه, آدام و از روی صندلیش بلند میکنه و به سمت اتاق حملش میکنه و کیک و از یاد میبره.
----
دقیقه ای بعد اونها روی تختن و لباسهاشون شلخته به اطراف پرت شدن. آدام مقابل نایجل زانو میزنه و دیک نایجلو که حالا توش با تجربه شده و وارد دهنش میکنه. سر نایجل به عقب میوفته و غر میزنه, انگشتهاش بین موهای آدام میلغزن و سرش و تا جایی که ممکنه روی دیکش پایین میاره.
نایجل غرق تک تک ناله ها و صداهای خفه ای که از فرشته کوچولوش میاد میشه, کمرش و به بالا تکون میده و بعد دوباره خودشو عقب میکشه. آدام نفس های تیز و تند میکشه, چشمهاش قرمز شدن و بزاق از کنار دهن به روی چونه ش میریزه. اما ناراحت نیست.
اون خیلی خوب آموزش دیده.
دیک نایجل نبض میزنه, دستش و دور قسمت ابتداییش حلقه میکنه و فشار میده. شهوت کل وجودش و گرفته, از صبح که این ایده به ذهنش رسیده همینطور بوده. و وقتی کنار هم توی هال خودارضایی کردن براش سخت تر هم بود که سر حرفش بمونه و کل مدت فیلم دیدن هم داشت با میلش برای فشار دادن صورت آدام توی تخت و اینکه اینقدر اونو بکنه تا اینکه جیغ بکشه مبارزه میکرد.
ولی صبر کردن ارزششو داشت. دوباره آدام و جلو میکشه, و قبل از اینکه دیکش و دوباره بین لبهای پف کرده ش فرو کنه باهاش به گونه ش سیلی میزنه, و بعد لبش و از طوری که آدام زبونش و زیر دیکش به رقص درمیاره تکون میده. نایجل دستش و با فشاری سطحی و سرعتی کم روی دیکش بالا و پایین میبره. پوست ختنه گاهش مقابل لبهای دام حس خوبی داره و ران هاش میلرزن, اما هنوز هم نمیخواد که بیاد. خودشو کنار میکشه, آدام و از کمرش میگیره و روی تخت میندازش.
آدام با خنده روی تخت میوفته و نایجل پشت سرش روی تخت میاد و روش قرار میگیره.
"میخوای منو بکنی؟"
نایجل هیچوقت از شنیده این کلمات از دهن آدام خسته نمیشه. مخصوصا نه الان. و حالا با این موهای بلند که بیشتر شبیه فرشته هاش کرده, و کبودی هایی که سر تا سر بدنش فقط باعث میشن که تاثیرش بیشتر بشه. مثل ی تضاده. هتک حرمته. نماد مالکیته.
"نه هنوز, خوشگل"
آدام غر میزنه و نایجل حس میکنه که ممکنه همینجا از هوش بره. فرشته بخاطر اون بی قراره و پیچ میخوره و پاهاش و از هم باز کرده. خیلی باز. خیلی آسیب پذیر. باسن آدام و توی دستش میگیره, انگشتهاش و توی گوشت شیری رنگش فرو میکنه و دو طرف باسن و از هم باز میکنه و به سوراخی نگاه میکنه که حالا دیگه تعداد دفعاتی که داخلش بوده و نمیتونه بشماره. یک ایده به ذهنش میرسه.
از روی تخت بلند میشه و تقریبا به سمت هال میدوئه تا گوشیش و بیاره و وقتی که برمیگرده آدام همونجاییه که ولش کرده بود. نایجل دوربین و انتخاب میکنه و دکمه ریکورد و فشار میده.
آدام برمیگرده, گیجی توی صورتش مشخصه, اما بعد حالتی ناشی از فهمیدن تغییر میکنه. لبشو گاز میگیره و سینه و روی تخت میندازه, دستهاش و به عقب میبره و خودش و برای نایجل و نگاه دوربین از هم باز میکنه. نایجل ناله میکنه, سرش از شدت برانگیختگیی که به سرعت داره وحشیانه میشه گیج میره.
آدام میپرسه "این همون چیزیه که میخوای؟" صداش بلند و شیرینه, درست همونطوری که نایجل دوست داره.
نایجل میگه "فاک, اره همینه." آدام باسنش و عقب میاره و سوراخش وقتی که این کارو میکنه به آرومی از هم باز میشه, و خون توی رگ های نایجل میخروشه. دیکش نبض میزنه, و میدونه که اگر الان بهش دست بزنه مثل یک موشک شلیک میکنه. "اوه خدای من"
نایجل ویدیو متوقف میکنه تا بطری تقریبا خالی لوب و برداره و روی تخت برگرده. گوشی و نزدیک تر میاره, بهترین زاویه و میگیره و سر انگشت خشکش و وارد ورودی بدن آدام میکنه, لبه هاش و ملایم لمس میکنه و باعث میشه آدام بدنشو برای لمس بیشتر عقب بیاره. نایجل انگشتش و بیشتر داخل فرو میبره, دیکش از طوری که بدن آدام دور انگشتش کش میاد از جاش میپره. تماما داغ, تنگ و مال خودشه.
خودش این پسر و خراب کرده. آدام کاملا متعلق به نایجل. مال نایجله تا لمسش کنه, آزارش بده و اونطوری که به نظرش مناسبه شکنجه ش بده.
"بهم بگو که چی هستی, عزیزم"
آدام از بالای شونه استخونیش نگاه میکنه, باسنش و تکون میده.
"مال تو"
نایجل روی باسنش اسپنک میزنه و به لرزیدن گوشتش نگاه میکنه. بزاق تا پشت دندوناش و پر میکنه و نمیدونه که چقدر دیگه میتونه از پس کنترل خودش بربیاد. دیکش درد میکنه, و بدون هیچ تحریک دیگه ای جز چیزی که داره میبینه و چیزی که آدام میگه, مدام پیش آب ترشح میکنه.
"فاک آره درسته, تو جنده کوچولوی منی"
به کار بردن همچین کلماتی برای تحقیر فرشته ش حس اشتباهی داره, اما این باعث تحریک بیشترش میشه. هیچی وجود نداره که آدام اجازشو نده و هیچ غیر مجازی هم برای نایجل معنا نداره.
همونطور که همیشه قراره بود که باشه.
دوتا انگشتش و وارد بدن آدام میکنه, و فشار فوریش و دور انگشتش وقتی که پروستاتش و پیدا میکنه حس میکنه. انگشتهاش و روش فشار میده و با ریتمی دایره وار و تند روش حرکت میده. آدام بلند ناله میکنه, درد با لذت همراه میشه, و پاهاش تلاش میکنن که بسته بشن, اما نایجل نمیذاره. نایجل مجبورشون میکنه که باز بمونن و انگشتش و به داخل و بیرون سوراخش حرکت میده و تمام نق و ناله های آدام و که با صدای مستهجن و خیس حرکت انگشتهاش فضا و پر کرده, با کمال وجود مینوشه.
آدام ناله میکنه "ن-نایجل! من ممکنه بیام. لطفا!" به بالشت چنگ میزنه و صورتش و توش پنهان میکنه.
"نه اینطوری نکن, میتونی بیای اگه میخوای اما من میخوام اون جیغ هاتو هر طوری شده بشنوم"
آدام طوری بالشت و کنار میندازه که انگار داغ بوده و اونو سوزونده. نایجل انگشتهاش و خارج میکنه و سوراخ آدام برای لحظه ای باز میمونه و داخلش و صورتی و براق براش به نمایش میذاره. نایجل مطمئن میشه که حتما از این هم فیلم گرفته باشه. تو این دنیا چیزی بیشتر از دیدن سوراخ کاملا شل شده آدام که آماده ست تا نایجل به راحتی واردش بشه, برای نایجل وجود نداره.
به حرکتش ادامه میده, انگشتهاش و با خشونت توی بدن آدام حرکت میده, انگشت شصتش و روی لبه سوراخ آدام میذاره و پروستاتش و همزمان از داخل و بیرون ماساژ میده. تخم های آدام در حالی که اینو تحمل میکنن بالا میان و سفت به بدنش میچسبن. همون تذکر کافی بود تا آدام دیگه سعی نکنه صدای قشنگش و خفه کنه, و نایجل میتونه از اینکه این پسر اینقدر خوب اموزش دیده اشک بریزه.
اما به همون اندازه که دلش میخواد آدام و با انگشتهاش به اورگاسم برسونه, دلش میخواد یک چیز دیگه هم میخواد. انگشتهاش و بیرون میکشه, آدام نق میزنه.
"برگرد"
ادام تقلا میکنه تا اطاعت کنه, روی دست و زانوهاش میپرخه و به بالا به چهره نایجل که میل و خواستن روی اجزای صورتش نوشته شده نگاه میکنه.
"میخوای چیکار کنم؟"
"به دوربین بگو که چقدر دوستم داری, چقدر خوشحالی که من پیدات کردم, بگو که چطوری هر چیزی که نیاز داری و بهت میدم"
ادام آب دهنش و محکم قورت میده اما همون کاری که بهش گفته شده و انجام میده.
"خیلی دوستت دارم. من خیلی خوش شانسم تو ازم خوشت میاد, که اینقدر بد منو میخوای" در حین حرف زدن دستش و به سمت بین پاهاش پایین میبره, دیک کوچولوش و با حرکاتی تند لمس میکنه. نایجل مجذوب نگاهش میکنه. حتی به ذهنش هم نمیرسه که بهش بگه کافیه. "دیکت خیلی بزرگه و خیلی حس خوبی میده. من خیلی دلم میخوادش. میتونم داشته باشمش؟ لطفا؟ منو میکنی؟"
"همینه بیبی. عالیه. حالا میتونی جایزه ت و داشته باشی. بیا و رو دیک ددی بشین."
چهره آدام فقط برای ثانیه ای حالتی از وحشت به خودش میگیره تا میل. نایجل متوجهش نمیشه, و بیش از حد توی شهوت غرق شده که اگر متوجه میشد هم اهمیتی نمیداد. جابجا میشه تا به پشتش دراز بکشه, و حس آدام هرچی که بوده حالا دیگه گذشته چون بدون هیچ معطلی پاهاش و دو طرف کمر نایجل قرار میده. بدن خودشو بالا میکشه, دستش و زیرش میبره تا نایجل و به داخل بدنش هدایت کنه و بعد به آرومی پایین میاد.
حس خیلی خوبی داره و طوری که چهره ش با باز شدن بدنش توسط نایجل به هم میپیچه اغوا کننده ست, و این تو فیلم هم قراره خیلی قشنگ دیده بشه, اما نایجل خیلی زود از نگهداشتن گوشی خسته میشه. وقتی که آدام کاملا پایین میاد, و دیک نایجل و با اون حرارت لطیف و فوق العاده میپوشونه, نایجل دکمه استاپ و فشار میده و گوشی و سمتی میندازه. اونها بعدا باید یک فیلم پورن اختصاصی تر و با هم به صحنه ببرن.
هیچ وقتی و هدر نمیده, آدام و از دو طرف کمرش میگیره و با ریتمی خشن شروع به حرکت میکنه. صدای برخورد منقطع رانهاش با باسن آدام مستهجنه, و آدام رو به جلو پرت میشه و خودش و با قرار دادن دستهاش روی سینه نایجل نگه میداره. سعی میکنه تا جایی که میتونه جهش هاش و با سرعت نایجل هماهنگ کنه, دیک کوچیکش به بالا و پایین حرکت میکنه و مدام با جریانی تمام نشدنی پیش آب ترشح میکنه. سر نایجل به عقب میوفته, چشمهاش و کامل بسته و گونه هاش در حالی که خودش و توی فشار تن آدام گم کرده برافروخته شدن.
از بین دندونهاش میگه "بهم بگو دوستم داری" حس آتیش تو ستون فقراتش پر میشه, مثل یک خرگوش, غرقابل کنترل و تماما حیوانی کمرش و با بالا تکون میده.
آدام نفس زنان میگه "دوستت دارم" بدون هیچ معطلی, بدون هیچ تردیدی. "دوستت دارم, دوستت دارم"
نایجل می غره, آدام و از شونه هاش میگیره و پایین میکشه تا بتونه دندونهاش و توی اون گردن لذیذ فرو کنه و گریه آدام و بشنوه که روی بدنش ناخن میکشه و به موهای نایجل چنگ میزنه.
"لطفا, نایجل. داخلم بیا. بریز تو م-"
تشک در حالی که نایجل به داخل بدن معشوقه ش ضربه میزنه و ازش طوری استفاده میکنه که انگار مال خودشه جیر جیر میکنه. و البته که همینطور هم هست. لحظه ای بعد نایجل ارضا میشه و داخل بدن آدام و اینقدر پر میکنه که از باسنش بیرون میچکه و روی اطراف قسمت ابتدایی دیک نایجل میریزه, نایجل خودشو به بالا تکون میده. آدام ناله میکنه و با وجود حس گیجی ناشی از اورگاسم نایجل میفهمه که عشقش هنوز به اورگاسم نرسیده.
تصمیم بعدیش کاملا غریزیه, ایده ای که حتی وقتی که به آدام میگه نزدیک تر بیاد هنوز کامل شکل نگرفته. کام نایجل در حالی که آدام رو به جلو حرکت میکنه از بدنش به بیرون میچکه و در حالی که دیکش و مقابل لبهای نایجل قرار میده روی شکم و سینه نایجل میریزه. نایجل دیکش و طوری لیس میزنه و میخوره که انگار برای زنده موندن بهش نیاز داره, لبهاش دور سرش حلقه میشن و زبونش روی گوشت حساس و نرمش میچرخه.
آدام با کمک تاج تخت خودشو نگهمیداره, ران هاش میلرزن و شکمش با نفس زدنش تکون میخوره. "من دارم میام..."
نایجل سرشو عقب میکشه و دیک آدام و یک بار, دو بار, و سه بار با دستش حرکت میده. آدام ارضا میشه, انشگتهاش مقابل دیوار خم میشن و رانهاش در حالی که کامش سفید و غلیظ روی گونه های تیز نایجل نقش میبنده, سر جاشون ثابت میمونن. نایجل زبونش و بیرون میاره تا کمی از اون ماده الهی و روی زبونش بگیره, و آشکارا و بدون هیچ شرمی از طعمش ناله میکنه.
به محض اینکه تموم میشه آدام شوکه شده خودشو به سمتی میندازه.
نایجل همونجا دراز میکشه, بدنش از شدت حس رضایت بی حسه.
کمی بعد, وقتی که توی دستشویی شستن صورت و تموم میکنه, به خودش تو آینه نگاه میکنه.
این همون صورتیه که همیشه داشته, اما این دفعه چیزی فرق داره. مثل اینه که انگار میتونه تغییری که آدام تو زندگیش به وجود اورده و ببینه. چشمهاش براق ترن, و مثل گربه ای به نظر میرسه که با شکمی پر جلوی نور خورشید دراز کشیده. لبخند میزنه, و به اتاق خواب برمیگرده, آدام هم پشت سرش راه میوفته.
چه روز فوق العاده ای. تقریبا همه روزها همینطورن, حالا آدام دیگه اینجاست. بعضی روزها سختن, مخصوصا وقتهایی که کابوس های آدام بد میشن, اما ارزش لحظه هایی مثل اینو دارن. تمامش ارزششو برای لحظه ای مثل این داشته.
اونها با هم خوابشون میبره, آدام به تخت زنجیر شده و دست نایجل با حس تملک روی سینه ش قرار گرفته.
این فقط یکی از هزاران باریه که اونها در آینده با هم سپری میکنن, چون آدام دیگه هیچوقت دوباره نایجل و ترک نمیکنه.
این ابدیت اونهاست, و صبح بعد وقتی که نایجل بیدار میشه و آدام و میبوسه طعمش مثل پیروزیه.

پایان
مرسی که خواننده این فن فیک بودید و خوشحال میشیم نظرتون رو بهمون بگید 🌱

🖤 vote , comment یادتون نره 🌱
───────────────────
⌂         ⌕         ⊞         ♡        🦌

𝑷𝑼𝑵𝑻𝑶 𝑫𝑰 𝑰𝑵𝑽𝑬𝑹𝑺𝑰𝑶𝑵𝑬Where stories live. Discover now