but why?

626 52 4
                                    

+ من بهت گفته بودم عزیزکم
پسر مستش اروم شده بود و کنج اتاق روی مبلی که کسی به جز خودش حق نزدیک شدن بهش نداشت کز کرده بود و هر از چند گاهی اشکاش رو بی صدا پاک میکرد
خودش رو زمین یکم دور تر از مبل روی فرش گرد جلوش نشسته بود. از داد و بیداد های خفته در قلب پسرکش شوکه شده بود.
بلند شد تا لیوان اب خالی رو به اشپزخونه برگردونه که با صدای خش دار شده ی پسر از شدت گریه متوقف شد.
_ چرا اون روز نزدیکم شدی؟
انگار چنگی به قلبش انداختن.جواب داد
+ چرا اون روز نزدیکم موندی؟
_ چرا بعدش بغلم کردی؟
+ چرا از بغلم بیرون نیومدی؟
_ چرا بوسیدیم؟
+ چرا تمومش نکردی؟ چرا ادامش دادی؟
_ چرا باعث شدی اینجوری عاشقت بشم؟
+ تو چرا اینجوری عاشقم کردی که مجبور بشم برای اروم کردنش اینکارارو باهات بکنم؟
_ یعنی الان قلبت اروم شده ؟؟بخاطر همین میخای تنهام بزاری؟
+ نمیدونم عزیزکم تو اروم شدی؟ اروم شدی که بتونم تنهات بزارم؟
_....
_ ما قرار گذاشته بودیم..
+ اوه سانشاین..تو خودت قرار هارو گذاشتی
گفتم که من برای قلب کوچولو و مهربونت زیادی بد و خشنم باید باورم میکردی
_ اما همین الان گفتی من قلبتم
+ درسته سانشاین.. مغز کوچولوتو به کار بنداز چرا وقتی دارم میرم تو جنگی که برگشتم معلوم نیست
دو دستی قلبم رو تقدیمشون کنم؟
_ ... چرا با من اینکارو میکنی. چرا کاری میکنی حرفی نداشته باشم؟
+ عزیزکم. برای پسرای پر حرف کیوتی مثه تو تنها راه چاره همینه حالا بهتره تا جایی که میتونی راحت سر صندلی بشینی چون اگه برگشتم دیگه قرار نیست بزارم از رو تخت بیای پایین
___________________

من دقیق مطمعن نیستم خوب شده یا نه ولی فقط موقع دیدن یه ویدیو سناریو تو اینستا به ذهنم رسید
حقیقتا به خاطر تولدمه که اپلود میکنم
امیدوارم خوشتون بیاد
خوشحال میشم اگه نظری انتقادی چیزی در موردش هست بشنوم

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 07, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

وانشاتا و سناریو هام؟Where stories live. Discover now