-
˗ˏˋ 𝖡𝗂𝗌𝖼𝗎𝗂𝗍 ´ˎ˗
𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖢𝗁𝖺𝗇𝗁𝗈
𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾-
«گفتم نه! نمیشه بیول!»
«بابایی!»
صدای چرخوندن کلید و به دنبالش باز شدن در، باعث شد موجود نیممتریای که عین کنه به پاش چسبیده بود، دست از سرش برداره و دوان دوان از آشپزخونه بیرون بره.
هوفی کشید و به هم زدن غذای روی گاز ادامه داد. کاش میفهمید لجباز بودنِ اون بچه دقیقا به کدومشون رفته! دلش برای همسری که خسته و کوفته از سر کار برگشته بود و به اجبار باید با بیول هم سر و کله میزد میسوخت. اما در هر صورت کاری از دستش برنمیاومد.
«بابایی! بابایی! اومدی!»
بیول این بار با ذوق گفت و خودش رو در آغوش مردی انداخت که دستهاش رو براش باز کرده بود.مرد سیساله، بوسهای روی چتریهای دخترکش زد و کیفشو روی زمین ول کرد:
«حال بیول من چه طوره؟»دختربچه دستش رو دور گردن پدرش حلقه کرد تا محکم بهش بچسبه:
«حالم خوبه. ولی گشنمه...»«مطمئنم بابا مین یه غذای خوشمزه برای هر دوتامون درست کرده!»
«ولی بیول غذا نمیخواد. بیول بیسکوییت میخواد...»
و صدای کسی که مرد سیساله، "بابا مین" خطابش کرده بود، یکدفعه از آشپزخونه شنیده شد و مکالمه پدر و دختری رو ناتموم گذاشت:
«غذا آمادهست! بیاید زودتر بخوریم!»مرد سیساله بوسه دیگهای روی پیشونی دخترش گذاشت و فضای بزرگ هال رو همراهش طی کرد تا به آشپزخونه برسه. چشمهای مرد خسته اول روی میز آماده شده و بعد روی همسرش که جلوی گاز ایستاده بود و چیزی رو هم میزد، نشستن. با دیدن این صحنه بیاختیار لبخند زد و خواست چیزی بگه، اما دخترک عزیزش کنار گوشش زمزمه کرد:
«بابا مین غذا درست کرده. ولی نمیخوام غذا بخورم. من دلم بیسکوییت میخواد. بابا مین بهم بیسکوییت نمیده. میشه تو بهم بیسکوییت بدی بابا چان؟»لحن کیوت و بامزه بیول، لبخندش رو بزرگتر کرد. این بار نوک بینیش رو بوسید.
«نه بیول! گفتم نمیشه! باید غذا بخوری!»
مینهو که از اولین تا آخرین کلمه زمزمهی بیول رو شنیده بود، با جدیت گفت و بعد از خاموش کردن گاز، به سمت همسر و دخترش برگشت.چان با صدایی آروم -هرچند که باز هم مینهو میشنید- همزمان که دخترکش رو پایین میگذاشت، گفت:
«بذار ببینم میتونم بابا مین رو راضی کنم.»چان فاصله بین خودش و مینهو رو طی کرد. قابلمه کوچکی که مینهو بین انگشتهاش گرفته بود رو از دستهاش بیرون کشید و خودش روی میز گذاشت:
«بابا مین... میشه لطفا اجازه بدی بیول بیسکوییت بخوره؟»
YOU ARE READING
「 𝖯𝗂𝖾𝖼𝖾 」
Fanfictionقطعهای نوشته؛ بوکی شامل دنیای داستانهای کوتاه من و یا به بیان دیگر سناریوها، وانشاتها و ... از کاپلهای مختلف.