𝘔𝘶𝘳𝘥𝘦𝘳𝘦𝘳 𝘢𝘯𝘥 𝘵𝘩𝘦 𝘱𝘶𝘱𝘱𝘺 - 𝘤𝘩𝘢𝘯𝘮𝘪𝘯

104 15 0
                                    


سونگمین زیر لب فحشی زمزمه کرد و با باز شدن در و هل دادن چان، وارد آپارتمان اجاره ای شد.
چان خنده بلندی سر داد و به کنار رفت تا سونگمین راحت تر بتونه راهش رو باز کنه.
پناه بر هر خدایی که می پرستید، خنده های پسر بلند تر، از هر هارمونی ای که تا حالا با انگشت هاش روی کلاویه ها به صدا در آورده بود، زیبا تر بود؛ انگار که میتونست، که میخواست، در لحظه متوقف بشه و تا ابد لا به لای صدای مرغ های دریایی ای که از بچگی آرزوی دیدنشون رو داشت، گم بشه.
ازش متنفر بود، ولی تنفر تنها احساسی نبود که داشت.
"بشین. میرم نوشیدنی بیارم."
سونگمین نفس عمیقی کشید. "همین الانش هم بوی الکل میدین آقا.. لازم نی-"
-رسمی صحبت نکن.
چشم هاش رو به هم فشرد،درست عین دست هاش که احساس میکرد هر لحظه ممکنه از زیر ناخن هاش، خونابه سرازیر شه. "چه اهمیتی داره؟ بهرحال ما همینیم. برای ده سال کوفتی من قراره زندانی‌ یه قاتل باشم. همین!"
"هنوزم مثل قبل یه دنده ای. احمق."
چان زیر لب گفت و سونگمین رو به جلو کشید. "زندانی؟"
با بیشتر فشرده شدن لب های سونگمین به هم، چانه پسر رو کمی بالا برد و ناچارش کرد تا به چشم هاش نگاه کنه. بی پرده، بی دروغ.
شاید تنها زمانی که میتونستن بدون دروغ، از حقیقت لذت ببرن یا اشک بریزن، زمانی بود که به چشم ها نگاه میکردن.
اونها هیچوقت دروغ گفتن رو خوب بلد نبودن.
"بهم نگاه کن کیم سونگمین. بهم نگاه کن و بگو فقط یه قاتلم. نه بیشتر، نه کمتر."
-ولی..ولی..
چان تشر زد "ولی نداریم سونگمین! باشه.باشه قبوله، خون روی دستام هنوز از ذهنت پاک نشدن، باشه. ولی اصلا میدونی برای اینکه اینجا باشی، اینجا کنارم باشی و سرم داد بزنی چقدر از همه چی زدم؟"
سرش رو پایین انداخته بود و به ترک نامرئی ای روی زمین خیره شده بود.
چان که حالا فهمیده بود چی کار کرده، دست های خونی پسر رو از هم کنار زد و توی دستای سرد خودش جا داد. پسر کوچیکتر همیشه وقتی میترسید، مثل خوره به جون انگشت های ظریف و در عین حال پینه بسته ش میوفتاد. آروم گفت "متاسفم که سرت داد زدم سونگمینی.. ازم نترس.. بهم نگاه کن فرشته کوچولو. بهم نگاه کن باشه؟ حتی اگه یه قاتل باشم، اگه یه شیطان باشم..بازم بهم نگاه کن."
سونگمین، چتری هاش رو با دست آزادش کنار زد و آروم تر از تن صدای چان، که لهجه استرالیایی غلیظش مشخص بود، زمزمه کرد "تو اونقدام بد نیستی..من فقط عصبانی بودم.." بعد به چان نگاه کرد"ولی تو حق نداشتی سرم داد بزنی! تو که داد زدن خودتو نشنیدی، وقتی داد میزنی ترسناک میشی! عوضیِ خودخواه!"
چان، آروم موهای تازه رنگ شده ی سونگمین به رنگ سورمه ایش رو بهم زد و لبخند کوچیکی مهمون لب های خشکش کرد. "راست میگی ، من خودخواهم، پس اون دو تا دونات کرم دار توی یخچال، مال خودمه!"
بلند شد و به سمت یخچال رفت تا یکی از دونات هارو بین دندون هاش بگیره.
"هی، عذرخواهی‌م رو پس میگیرم، تو واقعا قاتلی! قاتل گشنه های بی سرپرست!" سونگمین با دلخوری دونات رو از بین لب های چان کشید و گاز بزرگی زد.
چان، دوباره خندید و لب هاش رو گوشه لب های سونگمین، که برعکس اون مرطوب و نرم بودن، گذاشت.
حسی که داشت، درست مثل حس زمانی بود که موج های ولرم دریا، نوک انگشتانش رو نوازش میدادن. زیبا و خاص، اونقدر که نمیتونست با کلمات توصیفشون کنه؛ طوری که انگار حتی اونهائم در کنار زیبایی اغراق آمیز پسر رو به روش، کم می‌آوردن. درواقع، بوسه ای به لب های پسر زد، نه اون لحظه و نه هر لحظه ای بعد تر از اون، هیچوقت بخاطر هوس های فانی نبود، بلکه صرفا یه نگاه کوتاه، چان رو به تحسین تموم زخم ها و لبخند ها و پستی و بلندی های سونگمین، وا می‌داشت.
"گفتم که، اون دوناتا مال منن، و این جرم نیست ، چون تو فقط یه پاپی ای که الان زیر سقف خونه منی! بنظرت نباید از صاحب خونه بخاطر مهربونی‌ش تشکر کنی؟"



𝖤𝗅𝗒𝗌𝗂𝖺𝗇 {𝗌𝖼é𝗇𝖺𝗋𝗂𝗈}Where stories live. Discover now