𝘍𝘳𝘢𝘮𝘦𝘴 𝘰𝘧 𝘥𝘶𝘴𝘵 - 𝘊𝘩𝘢𝘯𝘩𝘰

53 5 0
                                    

صدای چکه چکه ی قطره های ریز و درشت ٱب روی موکت نم دار، اتاق در بسته رو پر کرده بود.
سرد بود. جای جای اتاق، حس سرد خونه ی از یاد رفته ای رو داشت که همگیِ جسد هاش، از یاد رفته بودن و جمع شده بودن.
جایی در پایین قاب عکسی میخکوب شده به کاغذ دیواریِ لاجوردی، پیانوی چوبی ای قرار داشت که متعلق به پسری بود که درست، شش ساعت و پنج دقیقه ی پیش، مینهو برای نجاتش دست و پا زده بود.
که درست، شش ساعت و پنج دقیقه ی پیش، موفق نشده بود اولین و آخرین دوستت دارم رو تحویلش بده.
هنوز صدای محو خنده های پسر بزرگتر، لابه لای نوای مرگِ آهنگین پیانو زدنش، بین دیوار های رنگ شده به گوش می‌رسید. آخه دیوار هاش رو همین تازگی ها باهم رنگ کردن بودن، همون رنگی بود که چانِ مینهو عاشقش بود!
مینهو موقع رنگ آمیزی دیوار ها ، زیادی ذوق داشت، انگار پروانه ها تو دل و ذهنش نقاشی می‌کشیدن. ولی الان ، الان هیچ بود. پوچی محضی درست به سفیدی صورت پسرک پایین برج، درست به سفیدی آخرین دیوارِ یه انتظار رنگ شدن.
بوی رنگ پیچیده توی اتاق نه در نهِ زیرزمینی، به پسرِ تنهای خیره شده به نقطه ای پایین دیوار، درست رو به روش، سردرد میداد. اونقدر ها هم شدید نبود، ولی مینهو، بدون پسر نوازنده، نازک نارنجی تر از همیشه بود.
تن پسرش، حالا جایی حوالی خیابون پایینِ سر برجی بلند بود، ولی از این فاصله، فقط صدای کرکس هایی خیالی به گوش می‌رسید. چکه چکه ی سقف نم دار بالای سرش، هیچ و پوچ بود.
ویالون همنوازی شون و قاب عکس های شکسته ی روی زمین، اشک های شور و نگاه های خیره ی دو پسرِ توی قاب های سقوط کرده، خبر از سقوطِ قلب مینهو، همراه با تنِ پسر بزرگتر میدادن.
و در آخر، تنها زمزمه ی «دوستت دارم» ، برای مخاطبی بود که دیگه، هرگز به همنوازی لبخندش همراه با مینهو، نپرداخت.

𝖤𝗅𝗒𝗌𝗂𝖺𝗇 {𝗌𝖼é𝗇𝖺𝗋𝗂𝗈}Where stories live. Discover now