Chapter 3

66 10 9
                                        

دو هفته بعد...

تویه ماشین نشست و روشنش کرد.. همونطور که از پارکینگ خارج میشد با دست دیگه اش از طریق ماشین تماس گرفت و منتظر پاسخ بود..هوا روشن و کمی ابری بود و هواشناسی روزی نیمه ابری رو پیش بینی کرده بود. سرعتش رو بیشتر کرد. امروز باید به محل فیلم برداری لوهان میرفت و اون رو به سوییت جدیدش میبرد .. این مدت همه چیز به واسطه ی لجبازی های لوهان سخت پیش رفته بود اما سهون سرسختانه تحمل کرده بود. طبق قرار داد هم باید از این به بعد بیست و چهار ساعت با لوهان میبود اما چون اون و لوهان رابطه ی خوبی این مدت برقرار نکرده بودند تصمیم گرفته شده بود که بیشتر از دور حواسش به آیدل و بازیگر دردسر سازش باشه.. این مدت فهمیده بود لوهان خیلی مغرور و لجبازه و به خاطر اینکه هر روز سره اخلاق غلط لوهان اعصابش خرد نشه تصمیم گرفته بود کاری به کارش نداشته باشه و زیاد حرف نزنه.. و البته تصمیمش درست بود.. حداقل اون ها مدام باهم بحث نداشتن که در نهایت سهون سکوت کنه.. و اینطور بیشتر کنار میومدن.. فقط هنوز گاهی نمیدونست چی تویه سر لوهان میگذره.. 
با شنیدن صدای مدیر کیم از افکارش بیرون اومد 
×سلام سهون ... کجایی؟
-سلام.. تویه مسیرم
×زودتر خودت رو برسون.. آخرای فیلم برداریه
-نزدیکم.. یه کم دیگه اونجام
×اوکی .. منتظرم.. میدونی که کجا بیای
-آره آدرس رو فرستادین تویه مسیریاب ماشین سیو کردم
×خب پس.. فیلا
سرعتش رو بیشتر کرد و حواسش رو به مسیر داد و بعد از بیست دقیقه به محل فیلم برداری رسید.. ماشین رو نزدیک در پارک کرد و از ماشین پیاده شد.. آروم آروم سمت جمعیت رفت و گوشیش رو گرفت و به مدیر کیم زنگ زد.. 
-الو.. من رسیدم.. 
×سلام کجایی؟
-اینجا.. پشت جمعیت گیر کردم.. فکر نکنم بتونم بیام نزدیک
×الان میام.. 
با قطع شدن گوشی به اطراف نگاه کرد و با دیدن مدیر کیم که داشت از سمت چپ به جمعیت پشت نگهبان ها نزدیک میشد دستش رو بالا آورد تا مدیر کیم رو متوجه خودش کنه.. وقتی مدیر کیم به جمعیت نزدیک شد اونم وارد جمعیت شد و نزدیک نگهبان ها متوقف شد.. مدیر کیم به نگهبانی که جلوش بود اشاره کرد تا راه رو برای سهون باز کنه و سهون رو از بین جمع بیرون کشید .. با همدیگه به سمت تیم فیلم برداری که کمی دورتر درحال کار بودند، رفتند 
- جای ماشین میموندم تا بیاین
× بهتره همیشه کنارش باشی
- فکر نمیکنم خوشش بیاد
× غلط کرده.. چیزیش بشه چی کار کنم
سهون با حرف شیومین تک خنده کوچیکی زد..خنده ای که شبیه زهرخنده بود تا تک خنده
- حق با شماست
شیو درحالی که کمی جلوتر راه میرفت و به سهون نگاه میکرد ..نگاه خاصی به سهون انداخت و با مشتش ضربه ای به بازوی سهون زد
×ولی توام خوب تیپی داری.. ازت میشه یه مدل خوب در آوردا
سهون با حرف مدیر کیم کمی پوکر شد و اخم محوی روی صورتش نشست.. یاد مادرش افتاد و اصرار هایی که پشت سرش گذاشت تا به کره و پیش پدرش بیاد.. اون کره رو دوست داشت.. هیچ جا مثل کشور خود آدم نمیشد جایی که حداقل ملیتت رو توی گزینش های کاری تاثیر نمیدادند.. هر چقدر هم که اوضاع اون و مادرش عالی بود.. باز هم.. اون متعلق به اینجا بود.. و بودن با پدر مهربونش ارزش دوری از مادر سردش رو داشت.. پدرش.. اون فوق العاده بود.. سختی های کار هیچوقت باعث نمیشد از وقت بودن کنارش کم کنه.. اون مرد مسئولیت پذیر و درستی بود.. سعی کرد به سهون یاد بده شیطنت هاش رو کنترل کنه و هدف درست و خوبی رو دنبال کنه..اون مرد ترس های زیادی داشت..ترس هایی که سهون بهشون پی برده بود..اون باهوش بود و با خودش فکر میکرد.. شاید اگه اون اتفاقات نمیوفتاد.. باز هم سهون.. یه پسر آروم و خوب میموند..پسر خوب.. خوب بودن.. شاید هنوزم خوب بود و فقط تعریف خوب بودن اون با بقیه فرق داشت.. از فکرش در اومد و در مقابل نگاه مدیر کیم ، گفت
- به اینا علاقه ای ندارم
شیومین ابروهاش رو بالا داد و با حالت خاصی گفت
× به هر کس دیگه پیشنهاد کنم با اشتیاق قبول میکنه اما تو ناز میکنی!
لباش رو روی هم فشار داد و دهنش رو کج کرد
- میخوای محافظ آیدل محبوبت رو بپرونی؟
شیومین از حرکت ایستاد
× لوهان حق داره از دستت حرصی بشه و اعتراض کنه!
دستش رو از جیب شلوارش بیرون کشید و با حرص لای موهاش برد .. موهاش رو بالا داد و نگاه یخیش رو چرخوند و دوباره به شیومبن نگاه کرد
- مگه چی کارش دارم!
× برای حرف کم نمیاری.. و .. شاید اون نگاهت..
-  اون هم جوری رفتار میکنه انگار آدم ها زیر دستشن
× غیر اینه که برای حفاظت از اون استخدام شدی
- غیر اینکه هر آدمی از خودش شخصیت و احترامی میخواد آقای کیم!
شیومین نفسش رو با حرص بیرون داد
× ..‌. 
- اگه اینطور نیست بگید همین الان برم.. چون من برای کارم ارزش قائلم 
بازوی سهون رو گرفت و با خودش کشید.. به سمت صندلی ها رفت و نفس عمیقی کشید
× این کل انداختن رو تموم کنیم بهتره.. 
سهون با حالت پوکرو جدی دنبال مدیر کیم راه افتاد و روی صندلی های دورتر نشست و به لوهان که مشغول بود، زل زد 
مدیر کیم قبل اینکه از سهون دور بشه.. سمتش برگشت و گفت
× اگه لوهان مغرور و لجبازه.. تو مغرور و غد و حاضرجوابی.. و خیلی اخلاقای بد داری.. مجبورم نکن برم دنبال یه تیم محافظ و محافظ شخصی دیگه.. اینقدر روی اعصابش نرو.. اون شرایط سختی داره محافظ اوه سهون!
لباش رو روی هم فشار داد و پای راستش رو روی پای چپش انداخت .. دست به سینه شد و اخم کرد..شرایط سخت؟.. واقعا داشت جالب میشد
تو دلش به لوهان چندتا فحش هم داد که چقدر لوهان پشت سرش به مدیر کیم بد گفته که باهاش اینطوری برخورد میکنه.. سهون واقعا کار خاصی با لوهان نداشت.. اغلب هم اعضای تیم حفاظتی دورش بودند و اون کمی با فاصله.. گاهی جلوتر و گاهی عقب تر حرکت میکرد و همه چیز رو زیر نظر داشت و تحرکات اطرافیان رو ارزیابی و تحلیل میکرد تا در صورت حس خطر کاری بکنه..
...
بالاخره بعد از پایان اون سکانس خسته کننده، کارگردان کات رو اعلام کرد و لوهان با بی حوصلگیه تمام سمت صندلیش رفت و نشست..چشماش رو بست و انگشتایه اشارش رو روی شقیقه هاش گذاشت.. صدای آشنای دوستش تویه گوش هاش پیچید.. البته باید از جونگین به عنوان رقیبش حرف میزد.. پسر بی مزه ای با پوست تیره که همیشه تویه فیلم های لوهان پیداش میشد تا بین اون و خودش یه جنجال برای نقش اول درست کنه.. و اون تموم تلاشش رو میکرد از شرش خلاص بشه ولی نمیشد.. حتی وقتی لوهان تصمیم گرفت وارد فعالیت های موسیقی و خوانندگی بشه جونگ هم مثل دمش وارد این فعالیت ها شد.. اونقدر که دوست داشت خفه اش کنه به چیزی علاقه نشون نمیداد.. بخصوص که نگاه های جونگین گاهی آزاردهنده و حرف هاش رو مخ بود.. اون عامل خرابی کارش بود.. اون سوهان روحش بود.. اون بیمار روانی بود که لوهان رو روانی میکرد
×سلام لو
با لبخند تصنعی جوابش رو داد
×چطوری؟.. شنیدم که هیترا سسانگات خواب رو از چشمات گرفتن
لوهان با لبخند کجی گفت
+خوبم.. نه فکر نمیکنم هیترای من به اندازه ی سسانگاو هیترای تو آزار دهنده باشن
جونگین با نیشخندی گفت
×به هر حال اونقدری نیست که تیم محافظت بزرگ تو رو بخوام.. اوه.. از آیرین چه خبر؟
اون لحظه لوهان فقط دوست داشت بلند بشه و مشتی توی دهن جونگ بزنه اما در نهایت این صبرش بود که برنده ی جنگ درونیش شد
+ خبری ندارم.. 
× فکر میکردم تو میدونی
+ چرا باید بدونم؟.. اگه اینقدر کنجکاوی به دیدنش برو
تک خنده ای زد و گفت
× آخه شما روابط خاصی باهم داشتید
از کنایه ای که جونگین بهش زد خوشش نیومده بود.. به بهونه ی آب خم شد و از پایین پاهاش یه بطری آب برداشت و شروع به خوردن کرد..همونطور که بطری رو سر میکشید دور و اطرافش رو نگاه میکرد که چشمش به سهون افتاد..بطری رو پایین آورد و تا وقتی که در بطری کاملا بسته نشده بود همچنان بهش نگاه میکرد.. اون کت چرم و استایل، جذابش کرده بود.. البته باید میگفت تا حالا چیزی جز جذابیت ازش ندیده بود و این حس حسودی به لوهان میداد.. اگه تیپ اون رو میداشت خیلی مردونه تر و جذاب تر به نظر میرسید.. اما هر چی بود اون یه محافظ بیشتر نبود..محافظی که نگاه لوهان رو روی خودش قفل میکرد.. محافظ مرموزش با لبخند های مصنوعی و چشم های تیز یخی آزاردهنده.. نمیدونست چرا نمیتونست راحت اون رو بفهمه..

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Jun 18, 2023 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

Amour Ou VengeanceDonde viven las historias. Descúbrelo ahora