کریستوفر نفهمید چیشد، اما سیر نمیشد. از فلیکس سیر نمیشد.
هرچی بیشتر جلو میرفت، بیشتر میخواست اما نمیدونست این خواسته ی فلیکس هم هست یا نه. همکاری نکردنش توی بوسه ترس بدی رو توی دلش نشوند.
دستهاش رو بالا اورد و صورت ریز پسر رو بین انگشتهای کشیدهاش حبس کرد.
نوازش میکرد؛ گونههایی رو که رد اشک روش حس میشد، صورتی که با ککومک.ها ستاره بارون بهنظر میرسید، بینی کوچیکی که بوسیدنی بود، لبهایی که رنگ داشتن. نوازش میکرد و میپرستید.
به سختی خودش رو عقب کشید.
نگاهش توی نگاه لرزون فلیکس گره خورد.
لایه ی اشک چشمهای تیرهاش رو توی خودش غرق کردهبود.
_گریه نکن.
_پشیمون نشدی؟ از بوسیدنم؟
_باید احمق باشم که پشیمون بشم.
فلیکس بی اختیار زبونش رو روی لبهاش کشید و این از چشمهای حریص چان دور نموند.
_ خدای بزرگ.
و دوباره آغازگر بوسه شد، نمیتونست نباشه!
ایندفعه، همکاری ماهرانه ی فلیکس شوکهاش کرد.
دستهایی که دور گردنش حلقه شدن، موهای کاتخورده وکوتاهی که به بازیچه انگشتهای کوچیک فلیکس بودن، نفس های گرمی که به صورتش خورد، بیقراری بدن رو به روش؛ اینها دلیل غرشی بود که از گلوش خارج شد.
اگه یکم دیگه نزدیکش میموند، کنترلی که همین حالا هم روی خودش نداشت رو از دست میداد.
بوسهی زیبا و هیجانانگیزشون رو به پایان رسوند.
_اروم عزیزم، آروم!
و بعد جسم پسر رو به آغوش کشید.
بوی عجیبی که داشت، توی ناحیه گردنش به وضوح حس میشد. سرش رو توی گودی بین سر و بدنش فرو برد و نفس عمیقی کشید.
_بوی ویسکی توی وجودت رسوخکرده.
_من یه بارتندرم.
جمله ی فلیکس، به خنده وادارش کرد؛ خنده ی عمیقی که حس میکرد سالهاست از دستش داده.
فلیکس با خجالت پرسید:
_الان ما چی میشیم؟نفس عمیقی کشید و تلاش کرد تا صداقت همیشگیاش رو به کار بندازه.
_ یکم مسخرهاس اما فقط اینرو میدونم که امشب قلبم جوری تکون خورد که قبلا حسش نکردم. میدونی که چیمیگم کوچولو؟
.
.
.
.
.
با ذوق نگاهشرو توی فضای خونه میچرخوند.قاب عکسهایی که خانواده چهارنفره فلیکس رو نشون میداد، کودکی هاش، تولد دختری که بنظر میاومد خواهرش باشه و یک عکس دو نفره با سونگمین، توی برف.
YOU ARE READING
Gray whiskey.
Fanfiction- سیگار و ویسکی تنها چیزیه که از اون روزا برام باقی مونده. منو یادش میاندازه، دلتنگیم رو کمتر میکنه. نفس عمیقی کشید؛ به معنای واقعی زبونش بند اومده بود و دیگه حرفی برای گفتن نداشت. روی زمین دراز کشید و گفت: - بیا یکم بخواب، امروز روز خوبی نیست. س...