ویل:
به هانیبال نگو تخم مرغا رو توی ماهیتابه مورد علاقش سوزندمهانیبال وارد آشپزخونه میشه*
ابیگل:
ویل تخم مرغا رو سوزندههانیبال مکث میکنه*
لبخند میزنه خم میشه و موهای ویل رو نوازش میکنه*هانیبال:
اوه سویت هارت ایرادی نداره اونا فقط تخم مرغ بودنابیگل:
توی ماهیتابه مورد علاقتهانیبال:
ویل:
ابیگل:
یک ساعت بعد
بورلی:
باورم نمیشه که ویل در اثر ضربه یه ماهیتابه مرده باشهابیگل:
اتفاقی بود
ESTÁS LEYENDO
Hannigram is fun
Fanficهیچی فقط گفتم یکم دور هم باشیم بخندیم🤝🏻 ام بعضیاشون ترجمه شدن بعضیاشونم از خودمه امیدوارم دوستش داشته باشین♥️