part2

677 141 15
                                    

- یعنی تو هیچ راه حلی نداری؟
یونگی حرفش رو تکرار کرد و خمیازه ای کشید.
روز کسل کننده ای بود و باعث میشد یکسره خمیازه بکشه و چرت بزنه.
جونگکوک کمی فکر کرد و بعد پوزخندی زد و گفت:
- نمیدونم، میخوای براش با یک شماره ی ناشناس نود بفرست.
- جدی؟ چقدر فکر کردی که به این نتیجه رسیدی؟ مرز های خلاقیت رو جا به جا کردی! اگه خیلی دوست داری، نود تو رو میفرستم.
جونگکوک اعتراض کرد.

- هی از خودت مایه بذار هیونگ! تویی که دنبال اون پسره جیمینی. اصلا نود من دست تو چکار میکنه؟
یونگی لبخندی زد و باعث شد لثه هاش دیده بشه.
- نود من و تو نداره که.
- من بدم تو بری بکنی؟ این عادلانه نیست!
یونگی درحالی چشمش رو ماساژ میداد، صفحه گوشی رو به جونگکوک نشون داد.
- حله، نودت رو برای تهیونگ میفرستم!
- چی گفتی؟

جونگکوک با شنیدن این حرف و دیدن موبایلش دست یونگی، پنیک کرده از جاش بلند شد و سعی کرد موبایلش رو پس بگیره.
به اون پسر کشش پیدا کرده بود ولی نمیخواست انقدر زود همه چیز رو جلو ببره.
- چکار میکنی هیونگ؟ گوشیم رو بده!
اما یونگی بیشتر مقاومت کرد و خلاصه ی بحث شون این شد که جونگکوک در حین عملیات پس گرفتن موبایلش از یونگی، دستش روی دکمه ارسال رفت و در کسری از ثانیه عکسی که فرستاده بود سین خورد؛ اونم با کپشن جاست فور یو بیبی!

▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎

تهیونگ همون طور که شامپوی نازنینش رو توی دست هاش گرفته بود، زیر دوش ایستاده بود و سوال هایی که ذهنش رو درگیر کرده بود از شامپوی بیچاره می پرسید.

شامپو رو تکونی داد و با خروج حبابی از اون پرسید:
- بنظرت صدای جی کی چجوریه؟
شامپو:
- حتما دلنشین و خاصه. بنظرت جذابه؟
شامپو:
- موافقم، شخصیت مهم تره.
شامپو:
- نخیر اونی که یه پسر رو بخاطر قیافه ش به صرف شام دعوت کرد و بعد برای شوخی روش بطری آبجو رو خالی کرد من نبودم، جیمین گولم زد.
شامپو:
- این بحث رو فراموش کن اصلا، بنظرت سینگله؟
شامپو:
- درسته، بیا بهش فکر نکنیم. هنوز برای قاتل شدن جوونم.

بعد از اتمام کارش، حوله ای دور پایین تنه اش پیچید و از حموم بیرون اومد.
و درحالی که ادای ایدل های کی پاپ رو در میاورد و مثلا حرفه ای می رقصید و تو حال خودش بود، سعی کرد خودش رو به میزش برسونه؛ ولی متاسفانه وسط راه با تختش مواجه شد و طوری پاش به گوشه تختش برخورد کرد که مطمئن شد، صدای خرد شدن استخوان پاش رو شنیده.
- لعنتی!
از درد پاش روی زمین خم شد و بعد ناله کنان مسیرش رو ادامه داد. انگار همه چیز و همه کس ماموریت داشتن توی ذوقش بزنن.

بعد از نشستن روی صندلی و دیدن کبودی پاش، چتری های فرش رو مرتب کرد و به دیوار اتاقش چشم دوخت... دیوار اتاقش پر شده بود از نقاشی های رنگارنگی که برای فیکشن های جی کی در زمان های مختلف کشیده بود و با هر کدوم کلی خاطره داشت. اون واقعا یک فن دو آتیشه بود.

Don't say goodbye with words Where stories live. Discover now