- یعنی تو هیچ راه حلی نداری؟
یونگی حرفش رو تکرار کرد و خمیازه ای کشید.
روز کسل کننده ای بود و باعث میشد یکسره خمیازه بکشه و چرت بزنه.
جونگکوک کمی فکر کرد و بعد پوزخندی زد و گفت:
- نمیدونم، میخوای براش با یک شماره ی ناشناس نود بفرست.
- جدی؟ چقدر فکر کردی که به این نتیجه رسیدی؟ مرز های خلاقیت رو جا به جا کردی! اگه خیلی دوست داری، نود تو رو میفرستم.
جونگکوک اعتراض کرد.- هی از خودت مایه بذار هیونگ! تویی که دنبال اون پسره جیمینی. اصلا نود من دست تو چکار میکنه؟
یونگی لبخندی زد و باعث شد لثه هاش دیده بشه.
- نود من و تو نداره که.
- من بدم تو بری بکنی؟ این عادلانه نیست!
یونگی درحالی چشمش رو ماساژ میداد، صفحه گوشی رو به جونگکوک نشون داد.
- حله، نودت رو برای تهیونگ میفرستم!
- چی گفتی؟جونگکوک با شنیدن این حرف و دیدن موبایلش دست یونگی، پنیک کرده از جاش بلند شد و سعی کرد موبایلش رو پس بگیره.
به اون پسر کشش پیدا کرده بود ولی نمیخواست انقدر زود همه چیز رو جلو ببره.
- چکار میکنی هیونگ؟ گوشیم رو بده!
اما یونگی بیشتر مقاومت کرد و خلاصه ی بحث شون این شد که جونگکوک در حین عملیات پس گرفتن موبایلش از یونگی، دستش روی دکمه ارسال رفت و در کسری از ثانیه عکسی که فرستاده بود سین خورد؛ اونم با کپشن جاست فور یو بیبی!▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
تهیونگ همون طور که شامپوی نازنینش رو توی دست هاش گرفته بود، زیر دوش ایستاده بود و سوال هایی که ذهنش رو درگیر کرده بود از شامپوی بیچاره می پرسید.
شامپو رو تکونی داد و با خروج حبابی از اون پرسید:
- بنظرت صدای جی کی چجوریه؟
شامپو:
- حتما دلنشین و خاصه. بنظرت جذابه؟
شامپو:
- موافقم، شخصیت مهم تره.
شامپو:
- نخیر اونی که یه پسر رو بخاطر قیافه ش به صرف شام دعوت کرد و بعد برای شوخی روش بطری آبجو رو خالی کرد من نبودم، جیمین گولم زد.
شامپو:
- این بحث رو فراموش کن اصلا، بنظرت سینگله؟
شامپو:
- درسته، بیا بهش فکر نکنیم. هنوز برای قاتل شدن جوونم.بعد از اتمام کارش، حوله ای دور پایین تنه اش پیچید و از حموم بیرون اومد.
و درحالی که ادای ایدل های کی پاپ رو در میاورد و مثلا حرفه ای می رقصید و تو حال خودش بود، سعی کرد خودش رو به میزش برسونه؛ ولی متاسفانه وسط راه با تختش مواجه شد و طوری پاش به گوشه تختش برخورد کرد که مطمئن شد، صدای خرد شدن استخوان پاش رو شنیده.
- لعنتی!
از درد پاش روی زمین خم شد و بعد ناله کنان مسیرش رو ادامه داد. انگار همه چیز و همه کس ماموریت داشتن توی ذوقش بزنن.بعد از نشستن روی صندلی و دیدن کبودی پاش، چتری های فرش رو مرتب کرد و به دیوار اتاقش چشم دوخت... دیوار اتاقش پر شده بود از نقاشی های رنگارنگی که برای فیکشن های جی کی در زمان های مختلف کشیده بود و با هر کدوم کلی خاطره داشت. اون واقعا یک فن دو آتیشه بود.
YOU ARE READING
Don't say goodbye with words
Fanfictionتهیونگ طرفدار دو آتیشهی جیکی، نویسندهی معروف واتپده. چی میشه اگه این دو هم رو توی دنیای واقعی ملاقات کنن؟ name: don't say goodbye with words Genre: Romance, Comedy, Slice Of Life Couple: kookv وضعیت: پایان یافته