condition of love

ṖΛŔƬ FĪѴƐ

" خوشحالم که این رو میشنوم"، مینسوک لبخند زد. "چی براتون بیارم؟ ما چند نوع چای داریم چای سبز،چای ماسالا، اگه دوسش نداریددوباره براتون شکلات داغ بیارم".

"اوه، فکر کنم یه چای سبز و یک مافین میخوام. ؟"

"البته براتون میارم".

تا وقتی مینسوک بیاد، جونگین اطراف رو نگاه کرد.بیشتر میز ها پر بود از ادما داشتن نوشیدنی های مختلفی میخوردن ، بعضی از اونا دانش اموز بودن بعضی هاشون تیپ رسمی زده بودن برخی هام برای استراحت اومده بودن موسیقی زیبایی در حال پخش بود و صدای زیبا و ملودی ارامبخشش باعث سبکی روح و ارامشش میشد و خستگیش رو از بین میبردیکم بعد مینسوک اومد و سفارشش رو میز گذاشت و شروع به حرف زدن کردن

"این خیلی عجیبه این کافه به محل کار من خیلی نزدیکه و من هرگز اون رو متوجه نشدم".

"خوب، شاید بخاطر اینه که هیچوقت خوب به اطرافت دقت نمیکنی مینسوک گفت:من صاحب کافی شاپ هستم تو داری چیکار میکنی؟"

"اوه، من معلم رقصم، توی مدرسه و برای کاپل هام دنس طراحی میکنم و زیاد از اینجادور نیست".

....................................
پارت پنجم بفرمایبد🙂🖤
از اونجایی که هیچکس نه ووت میده نه نظر تا بحال سایلنت ریدارایی مثل شما ندیدم یا هم شانس منه به هر حال هر وقت دلم خواست اپ میکنم دیگه منت ووت نظر نمیکشم برای خودم اپ میکنم....