سلام بچه ها ... دلم واستون تنگ شده ... نمیدونم هنوزم کسی هست که اینجا رو چک کنه یا نه ... با این حال میخواستم داستان دوستمو بهتون معرفی کنم ... دو فصل داره و زیامه ... یه زیام متفاوت و خلاقانه ...
من از نوشته های خودم بیشتر دوسش دارم و بیشتر از نوشته های خودم براش ذوق دارم ...
یه نویسنده خوش ذوقه که خیلی وقتا به خلاقیتش حسودیم میشه ... رومو زمین نندازید و بهش سر بزنید که قطعاً اسیر جادوی کلماتش میشید ...
پیش پیش از همراهیتون ممنونم ❤️❤️
دوستتون دارم 😘* لینک فف
https://www.wattpad.com/story/350071834-come-back-god%27s
YOU ARE READING
مادر دیگری
Randomبه نظرش مامان داشتن تجربه ی جالبی بود اما مادرِ دیگری رو نمی خواست . یک مامان که تنها برای خودش باشه نه کسی که به اجبار با فرد دیگری تقسیمش کنه ! مخصوصا کله هویجیِ نُنُر و بچه ننه که یک لحظه هم از کنار مادرش جُم نمی خورد و مثل کَنه همه جا همراه زن ب...