「𝒐𝒏𝒆𝒔𝒉𝒐𝒕」

955 125 120
                                    

من‌با‌‌آب‌مقدس‌طوافت‌میدم‌،
تا‌درد‌سوختن‌روحت،بین‌آتش‌بوسه‌هام‌از‌یادت‌بره‌داو.

┄┄┄┄┄┉┄┄┄┄┄

نگاهشو با سرگرمی اطراف چرخوند و با دیدن فرد مورد نظرش که مستقیم داشت به سمتش میومد با شیطنت زبونش روی لبش کشید و به سمتش قدم برداشت. مرد همچنان نگاهش نمیکرد و انگار متوجه حضورش نشده بود و قصد داشت راهشو ادامه بده که پسر به نرمی مقابلش ایستاد و راهو سد کرد. مرد به آرامی سرشو بالا آورد و با دیدن اون چشم‌های سرکش پوزخندی زد و با لحنی محتاط اما محکم زمزمه کرد:

_راه گم کردی بچه، کلیسا زمین بازیت نیست.

پسر با بازیگوشی و لبخندی که کاملا با چشم‌های وحشیش در تضاد بود بدون حرف سرشو جلو برد و گردن مرد رو عمیق بویید و به آرومی روی گوشش در حالی که لب‌هاش مماس پوست اون مرد بود زمزمه کرد:

+شاید دلتنگ موعظه‌های پدر روحانی بودم!

و به سرعت زبانشو روی لاله‌ی گوش مرد کشید و قدمی عقب گذاشت.

+قبل از این که این کلیسا رو کنم زمین بازیم بهتره که حرف بزنیم، میدونی که آدم صبوری نیستم.

مرد بزرگ‌تر نگاهی به شرارت شعله کشیده تو چشمای پسر مقابلش کرد و با مکثی یقه لباسشو محکمتر کرد:

_عصبیم نکن لی‌لی نمیخوام این مکان مقدس بشه جهنمی که ازش وحشت داری.

+نه، از جهنم تو وحشت ندارم چون خوب بلدی بُتتو وسط شعله های آتیش بپرسی پدر عزیزم.

مرد خسته از گستاخی‌هاب پسر چموشی که انگار قصد داشت شیطانی که زیر لباس کشیشی که به تن داشت و بیدار کنه تصمیم گرفت صبوری به خرج بده تا زودتر این نمایش که مستقیم اعصابشو نشونه گرفت بود پایان بده. به پسر نزدیک شد، بازوشو گرفت و دنبال خودش کشید، پسر با اینکه دست مرد فشار زیادی به بازوش وارد میکرد سرخوش زیرلب سوت میزد و با لحن حرص دراری گفت:

+همیشه کسایی که برای اعتراف به گناهانشون میان تا تطهیر بشن و اینجوری راهنمایی میکنی پدر عزیز!

_به زبونت استراحت بده داو، قبل از این که بندازمش جلوی سگا.

پسر خنده‌ای کرد و زمزمه وار طوری که وانمود میکرد نمیخواد مرد حرفشو بشنوه پاسخ داد:

+کاش دندونای تو اون سگی باشه که قراره جلوش بندازیم.

همونطور که انتظار داشت مرد حرفشو شنید اما ترجیح داد که ری‌اکشنی نشون نده چون وقتی برای بحثی که میدونست اون پسر چموش تا ابد میتونه ادامش بده نداشت. در اتاقشو با عجله باز کرد و پسر رو با ضرب به داخل هل داد و خودش هم با ارامش وارد اتاق شد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 30 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝑫𝑨𝑫𝑫𝒀 𝑰 𝑴𝑬𝑨𝑵 𝑭𝑨𝑻𝑯𝑬𝑹 ᯓ𝑉𝐾𝑂𝑂𝐾Where stories live. Discover now