19

6.2K 598 44
                                    

( دوماه بعد )

درون اتاق نسبتا تاریکی میز طویلی وجود داشت، حدود بیست نفر دور اون میز طویل و بزرگ نشسته بودن

همگی مضطرب بودن چرا که جئون هیلی سخت گیر بود و امیدوار بودن صحبت هاشون جئون رو برای همکاری جذب کنه

هر چند که شنیده بودن جئون این چند وقت اعصاب درست و حسابی نداره و زود عصبانی میشه، پرخاش میکنه و حداقل یک یا دو تا جنازه به جا میذاره


به باز شدن در اتاق افراد از روی صندلی هاشون بلند شدن، جلوتر از جئون ابایف وارد شد

صندلی مخصوص جئون رو عقب کشید و منتظر اربابش شد

جئون وارد اتاق شد، بی سر و صدا و با اعصابی خورد روی صندلیش نشست

کلاه شاپوی مشکی رو از روی سرش برداشت و روی میز انداخت

جئون: شروع کنین

بی حوصله و عصبی بود و این از حرکات و لحنش کاملا مشخص بود

& با اجازه ارباب


فردی در تاریکی نسبی بلند شد و به سمت پرده دیتا رفت تا توضیح بده و جئون هم با اعصابی خورد مشغول گوش دادن به فرد شد

حدودا دوماهی بود که عزیز دردونه قلبش ازش دوری می کرد و به بهانه های مختلف از دیدنش امتناع می کرد

اینکه دلیل این دوری ها مشخص نبود به شدت جئون رو عصبانی کرده بود

هر چی فکر کرده بود و از یونگی پرسیده بود جفت شون نتونسته بودن دلیلی برای رفتار اون توله پیدا کنن

& جدیدا در مرز های کره شدت نظارت.......

تلفن جئون زنگ خورد، جونگکوک بی حوصله تلفنش رو از جیب کت بلندش بیرون آورد

و در کمال تعجب دید شماره تهیونگ روی صفه موبایلش خودنمایی می کنه

مثل همیشه تلفن رو قطع کرد تا پیام بده، تهیونگ همیشه این کار رو می کرد
اول زنگ می زد تا متوجهت کنه و بعد کارش رو از طریق پیام می گفت

به پیام اومده به گوشیش نگاه کرد و اخماش توی هم رفت

( ^ لطفا قطع نکن و جواب بده کوکی )

کوکی؟ تهیونگ هیچ وقت این طوری صداش نمی کرد، همیشه یا جونگکوک بود یا جونگکوک شی بعضی اوقات هم جونگکوک هیونگ

& قربان ؟

کوک: گمشید بیرون

اتاق خالی شد و تنها ابایف داخل اتاق موند، گوشی جونگکوک دوباره زنگ خورد و این دفعه جونگکوک گوشی رو جواب داد و دم گوشش گذاشت

MINE [Kookv]Where stories live. Discover now