🌱

2 0 0
                                    

مگر میشود دل به تو ندهم زمانیکه مرا آفتابگردان خود خطاب میکنی و من جانمی نثار جان دلربایت می کنم!
اصلا مگر دلنواز تر از این لحظه رقم میخورد برایم زمانی که میزان محبوبیتت را به این گل میدانم!
حالا که هستی و باران هم میبارد
نوبتی هم که باشد اینبار نوبت میرسد به من
اینبار باید من دستان تورا بگیرم و بکشانم تا بی انتها.

باهم همگام شویم در کوچه های شهر و دیوانگی مان را بر رخ تمام عابران کشیم
بی اِبا و بی پروا برایم آوازی که دوست می دارم سر دهی و گرمای صدایت را بر دوش شاخه های سرد و خشکیده زمستان بکشانی و قدری زِ یادت را بر تن سنگفرش های خیس خیابان جای نهی
دستان یخ زده ام را بفشاری در دستت و مرا در خود غرق کنی
باید به این دنیا بفهمانیم که رنگ آسمانش در همه جا یکرنگ نیست
از فرط سرما کز کنیم در کافه ای خلوت
تو برایم از زمین و زمان گویی و زندگی را پیش چشمانم رنگی تر از رنگین کمان ترسیم کنی ، تا مبادا لحظه ای گرد غم بر دلم بنشیند
برایم حرف بزنی و من با هر کلامت اشک از سر خشنودی گرد چشمانم حلقه زند
من
کلام به کلام تورا که غریبه ای آشنا تر از خویش می دانم در دل و فکر و ذهن و جانم هزاران بار تکرار کنم
با تو در دنج ترین کنج جهان روز را به شب رسانیم و من به امید آرزوهای سپید و دلربایت دل از دیدار برکنم و در خود و حجمی از احساس محو شوم...
به خانه باز میگردم
مقابل آیینه می ایستم
لبخندی محو به خود تحویل میدهم
دستانم را با ظرافت تمام در مقابل خود می گیرم و به دستبندی که خودنمایی میکند خیره می مانم
دستانم را بر سینه ام میفشارم و یاد آن شب که این یادگاری را در دستانم نهادی را به خاطر می آورم
برای من در این جهان هر آنچه به تو منتهی شود بسیار عزیز است
دستی بر گیسوانم میکشم
عطر کهنه تو در تار و پودشان خفته است
حرف هایت را زیر لب زمزمه میکنم
قیچی را در دستانم میگیرم و تیشه بر تنشان می زنم
چندی بعد
درحالیکه کام شیرینم را با شکلات های تلخ محبوب تو در دهانم آب می کنم در خیال فرو میروم و باز
صدای گام های مکرر خاطرات در این حوالی دلم را سخت میلرزاند

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 04, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

belovedWhere stories live. Discover now