فلشبکقطعا خنگ نبود که نفهمه چه اتفاقی افتاده، ولی فقط حاضر بود هر کاری انجام بده تا اون چیزی که فکر میکرد رخ نداده باشه.
با خداحافظی کردن از وویونگ، مستقیم به سمت اتاقش دوید و همونطور که نفس نفس میزد جلوی آینه قدیش ایستاد.
رنگش کاملا پریده و سمت چپ سینهش از درد گز گز میکرد.
"این نباید اتفاق بیفته... امکان نداره!"
با ترس لباسش رو آروم از تنش بیرون کشید و طبق چیزی که غریزهش بهش فهمونده بود، نشونِ تقریبا بزرگی روی سینهی سمت چپش مشاهده کرد."نه... نه این امکان نداره... اشتباهه همه چی اشتباهه."
انگشتهاش داخل موهاش فرو رفتن و با اعصبانیت و کلافگی به اونها چنگ زد.
نمیتونست باور کنه نشونِ خاندان کیم روی بدنش پدیدار شده، اونم کسی که با تمام گوشت و خونش ازش متنفر بود و دلش میخواست سر به تنش نباشه!روی تخت ولو شد و به اتفاقاتی که الان براش رخ داده بود فکر کرد... اون کلافه، عصبی، ترسیده و آزرده بود.
داشت با تمام سلول های بدنش عذاب میکشید.
بعد سالها فهمیده بود که اون پسرِ از خود راضی و عوضی میتشه و نشون خاندانش رو روی بدنش داره.
درسته دست راستش تا بازو هاش پر از تتو بود و اینم میتونست بعنوان تتو جدید جا بزنه ولی مشکل بزرگی که داشت این بود که... نشونِ خاندان کیم به قدری مشهور و خاص بین مردم واقعست که هر امگایی حاضره برای داشتنش آدم بکشه!هضم این مورد برای جونگکوک خیلی سخت شده بود و تصمیم گرفت به هیچکس درموردش نگه... حتی وویونگ.
البته میدونست تهیونگ هم همین امشب متوجهش شده چون با نشون شدن خودش، بدن اون هم یه تغییراتی توش ایحاد میشد.
مثل اینکه نمیتونست تا حد فراتر نزدیک یه امگای دیگه بشه، فرومون هاش تقریبا با فرومون های میت خودش قاطی میشد... حتی بدتر از همهی اینها، اون گرگ لعنتیش اگه میدید جونگکوک بهش بی محلی میکنه و پارتنر های مختلف داره، بدن تهیونگ رو کنترل میکنه و خشم بدی از خودش نشون میده.
YOU ARE READING
𝐀𝐥𝐨𝐫𝐚
Romanceخلاصه: کوک امگای خاصِ خاندان جئون، این راز که از ردهی امگاهاست رو از همه پنهون میکنه. چی میشه اگه کیمتهیونگ همون آلفای اصیلِ دانشکده، بویی از این ماجرا ببره و بخواد طی یک مسابقه و شرط گذاری روی جئون، رازِ بزرگ پسر رو بین همه لو بده؟ ...