(12)

1.7K 196 26
                                    

خودم رو مثل کوالا به تهیونگ چسبونده بودم و هی اذیتش میکردم.
×نکن بچه قلقلکم میاد
+نوموخوام
و بازم به کارم ادامه دادم.
انقد با دستم زیر گردن تهیونگ رو قلقلک دادم که یهو دستش زیر رون هام شل شد و باعث از پشت خم بشم.
جیغی کشیدم و چشمامو محکم روی هم فشردم و منتظر شدم با زمین یکی بشم. ولی با نشستن دستی زیر ارنجم از یکی شدنم با زمین جلو گیری کرد.
با لبخند برگشتم سمت کوک و همونطور که لبام و غنچه میکردم گفتم
+ممنون کوکی
سری تکون داد و اروم و با کمک تهیونگ پایین اومدم.
با اخم های درهم برگشتم سمت تهیونگ و گفتم
+همش تقصیر توئه
×کرم از تو بود.
+کرم از من نبود، تو خیلی شل من و گرفته بودی
×نخیرم تو خیلی ورجه وورجه کردی
+زر نزنااااا ت..
_بسههههههه اصلا مشکل از منه
با داد کوک با چشم های گرد برگشتیم سمتش
+بیا عامل فساد مشخص شد
×اره از همون اولشم میدونستم کار خودشه
_خدا شما دوتارو شفا بده.
با ذوق رفتم کوکی و با چشم های مظلوم شده بهش خیره شدم.
+کوکی من و تا اون پیچ کول میکنی؟
_اره
با ذوق بالا پریدم
+یسسسس
و بعد برگشتم سمت تهیونگ و زبونمو براش در اوردم.
×وروجک
+شنیدماااااا
×گفتم بشنوی

___________________________________________
yoongi
داشتم از فضای اطرافم لذت میبردم که با سنگینی که روی شونه هام حس کردم اخم کردم و دستمو دور رون های طرف حلقه کردم و بعد به عقب چرخیدم.
#بیا پایین
=نمیام
#میایی یا نه؟
=نه
منم شونه ای بالا انداختم و دستمو از دور رون های هوسوک باز کردم و باعث شد با باسن مبارک روی زمین فرود بیاد.
=یااااااااا چرا ولم کردی
#چون اخطار دادم
و بیخیال به راهم ادامه دادم، نگاهی به دره پایین پام انداختم و لبخندی کنج لبم نشست.
÷بچها نزدیک به دره نشید خطرناکه
نگاهی به نامجون انداختم و با ابروهای بالا رفته گفتم
#الان داشتی به من میگفتی؟
÷دقیقا با خودت بودم
#از کی تاحالا تو
÷از همین الان
×باشه
و باز بیخیال به ادامه راهم پرداختم و بدون توجه به چشم های گرد شده نامجون پوزخندی زدم.
نگاهی به پیچ رو به روم انداختم و نفس صداداری کشیدم.
#دوست دارم برسم و فقط، بخوابم، این راه زیای کسل کننده است.
*نظرتون چیه عکس بگیریم هوم؟
=ولی مکنه لاین نیستن
*بیخیال هوسوک اونا الان کلی عکس و فیلم از خودشون گرفتن
سرجام ایستاده بودم و منتظر شدم اونا بیان پیشن تا عکس، بگیریم، جین خواست از جلوم رد بشه که پاش به سنگی گیر کرد و باعث شد کله پا بشه.
سریع تیشرتش رو گرفتم و کشیدم که افتاد توی بغلم
#دست و پا چلفتی
*ایشش
#جای تشکرته ملعون
*سکوت کن
سرمو برگردوندم که نامجون رو کنار دره دیدم که به پایین دره خیره شده بود.
اروم و با قدم های کوتاه و بی صدا سمتش رفتم و دم گوشش با صدای نسبتا بلندی گفتم
#نزدیک دره نرید.
که یهو از ترس پرید و سریع برگشت سمتم. و دستشو روی قلبش گذاشت.
÷قلبم ایستاد
#منم گفتم که قلبت بایسته
سرمو برگردوندم و به هوسوک خیره شدم.
کنار تکه سنگی ایستاده بود و داشت باسنش رو ماساژ میداد.
تک خنده ای کردم و رفتم سمتش
#بیا رو کولم
=نمیخوام الان دیگه
#باشه.
تا خواستم از خم بودن در بیارن وزن سنگینش رو روی شونه هام انداخت.
=بی جنبه شوخی سرت نمیشه
#نه
و بعد دستمو محکم زیر رون های گرفتم تا نیوفته.
اونم با شادی و خوشحالی روی کولم هی تکون میخورد.
#اگه یکم دیگه تکوت بخوری ولت میکنم
=باشه باشه غلط کردم.
#خوبه.
با اروم گرفتنش سرعت قدم هامو بالا بردم و به پیچی که رو به روم بود خیره شدم.
÷بعداز این پیچ احتمالا محل اقامتمون هست
#خوبه.

جین خودشو روی کول نامجون انداخت و دستاشو از هم باز کرد.
*تا رسیدن به خونه بدو
÷مگه اسب گیر اوردی
*نیستی؟(اره جینی اسبه بزرگیه که قراره ازش سواری بگیری#لعنت_بر_ذهن_منحرف)
نامجون که انگار قانع شده باشه حرفی نزد و یهو شروع کرد به دویدن.
منم برای اینکه از قافله عقب نمونم شروع کردم به دویدن.
خنده های جین و هوسوک بلند شده بود و با خوشحالی جیغ میکشیدند
با رسیدن به اخر جاده جنگلی هوسوک رو پایین گذاشتم و سمت نامجون رفتم
#منکه هیچ ویلایی اینجا نمیبینم
÷از اینجا تا خود ویلا باز باید پنج کیلومتر بریم.
#چرا انقدر زیاد
÷چون اون راه طولانی برا ما افتاده بود
#رو چه حساب این و میگی؟
÷چون وقتی از پیچ رد میکردیم باید ویلا رو میدیدم و وقتی نمیبینیم یعنی مسافت طولانیه برا ماست
#هوم
نامجون با قانع کردن من رو کرد به اون دوتا و با داد طوری که صدا به گوششون برسه گفت
÷بیاید بریم راه طولانیه
وخودش جلوتر راه افتاد منم همراهش جلو شدم و منتظر اون دوتا بچه نشدیم.

***

با رسیدن به اون ویلا با خستگی نگاهی به اون سه نفر انداختم.
#من بخوام بخوابم، اگر یکی از شما حرف بزنه، امروز خونشو میریزم.
و بعد پا داخل اون خونه بزرگ گذاشتم، ماشین ون جلوی در پارک بود و مسلما اونا زودتر رسیده بودن.
وارد خونه شدم و تا خواستم بشینم صدای داد تهیونگ از بالا اومد و باعث شد نگاهمو سمتشون بچرخونم
×جیمینننن اونوووو بده مننن
+نمیخوام، بطری سوجو خودمه
×ولی من اوردمش
+از کمد من برداشتی
×تو کیف م...
با دادی که زدم علاوه بر اون دوتا حتی کارکنانی که اومده بودن وسایلمون رو بزارن هم ترسیدن
#خفه میشید یا امروز دست به قتل بزنم
×+خفه میشیم
#افرین.
و بعد روی مبل لش کردم و چشمامو بستم.
واقعاااا نیاز به استراحت چندروزه داشتم، البته بدون مزاحم.

______________________________

میبینم بعضیا پارت گذاشتن.
بهتون گفتم راه طولانیه ولی چون کامنت ها و ووت باب میلم نبود. خیلی از اون قسمت هارو حذف کردم.
اگررررر کامنت ها بالا ۱٠ تا باشه و ووت ها بالای ۳٠تا در پارت بعد بین قسمت ها فلش بک میزنم پسس سعی کنید شرط رو برسونید تا اون تکه های حذف شده رو بین پارت بعد قرار بدم.
حمایت کنید
«بدون ادیت»

"sweet dream"Where stories live. Discover now