𝐌𝐮𝐬𝐢𝐜 - 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥𝐬𝐢𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐭𝐢𝐛𝐞𝐭 𝐛𝐲 𝐀𝐦𝐚𝐚𝐫𝐚𝐞
"درک نمیکنم چرا فورس باید انقدر خنگ باشه که بتونه بار الماس منو توی قمار ببازه ، لعنتیه احمق!"
پسر بزرگتر موهای بنفش رنگش رو عقب داد و زبونش رو تر کرد
"ولی اون اونقدر زیاد نبو-"
فلیکس داد بلندی با صدای بمش کشید که باعث شد مینهو چشمهاش درشت بشن
"تو به هزار و شیشصد قیراط الماس میگی کم لی مینهو؟"
اینطور که پیش میرفت مشخص بود که فلیکس بشدت اعصبانیه و قدرت انجام هر کاری رو داره
پسر کوچکتر موهای مشکی رنگش رو توی مشت هاش گرفت و لیوان پر شده از ودکا رو روی زمین پرت کردبه هر حال با اینکه شاید شغلش اونقدر سالم نبود ، اما اون هم برای پولی که به دست میاورد یه چیزی از دست میداد دلیل نمیشد که کسی در حالی که داره سر پولی که میتونه تمام زندگی خودشو کل خاندانشو بخره قمار میکنه انقدر ضعیف باشه
مینهو با خونسردی به واکنش های پسر رو به روش و لیوان هزار تیکه شده ی روی زمین نگاهی انداخت و لبخندی زد
به سمتش قدم برداشت و با گرفتن دستش توی چشمهاش خیره شد"باز که خودت رو زخمی کردی!"
نگاه فلیکس به زخم کوچیک روی کفت دستش کشیده شد که حاصل بُرش تکه شیشه ی لیوان لبه پهن بود
با چشمهای قرمزش و کروات شل شده اش در حالی که کمی مست میزد و حواسش نبود کل دکمه های پیرهن مردونه ی زیر کتش رو باز کرده و عضلات منقبض شده اش رو بیرون انداخته به چشمهای خرگوش شکل مینهو خیره شد
"منو با ماشین شخصی خودت به خونه ی ملانیِ مادرجنده میبری!"
با بی حسی به زن مقابلش که عشوه های زنونه ی نچندان جالبی براش میریخت نگاه کرد
"دیگه چه کاری برام از دست میاد خانم؟"
ملانی لبخند غلیظی زد که باعث شد لب های اغشته به رژ لب قرمزش بدرخشن و چشمکی با مژه های کاشته شده اش زد
"شاید بتونی بیای به اتاقم یه سری بزنی هوانگ"
هیونجین پوفی کشید و به دست کمی چروک شده ی زن
که تقریبا در دهه ی سوم زندگیش بود با پوزخندی پسش زدبوی عطر شیرین زن باعث میشد سردرد بیشتری بگیره
با وجود اینکه از صبح همینطور متوالی سردرد خوشه ای داشت"بیاید بعدا راجبش صحبت کنیم خانم میشلین"
زن با لب های آویزون شده با ریتم رو مخی پاشنه های بلندش روی زمین کوبید
موهای بلند بلوند شده اش رو عقب داد که باعث شد کمی باسنش توی اون لباس بلند و قرمز که از ابتدای رانش تا پایین با یک برش از هم جدا شده بود نمایش داده بشه
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐁𝐫𝐨𝐤𝐞𝐧 𝐝𝐨𝐥𝐥 "عروسک شکستنی من"
Actionفلیکس لی، توی زندگیش هر چیزی که میخواسته رو داشته پول و ثروت ، یه خانواده ی تزیینی که فقط اسمش خانوادست و هورنی بودن همیشگیش! اما داستان اصلیش جایی پیدا شد که بادیگارد یک و هشتادی مادر خواندش رو دید یعنی "هوانگ هیونجین" ، اون همیشه احساس بالا بودن...