p1

273 27 23
                                    

_می دونم از سوپرایز متنفری سوکجین.
در راستای انتظارات ما و ارائه یک جدول زمانی منطقی، باید بدونی ما برای داشتن نوه آماده ایم
نگاه جین از صبحانه اش بالا پرید و بر صورت مسن و موقر مادرش نشست. به کار بردن آرایشی ظریف و ماهرانه، توجه را به چشمان قهوه ای روشن و آماده مبارزه اش جلب می کرد. برای جین این نشانه بدی بود.
وقتی فکری در سر مادرش می رفت، مانند گورکنی انتقام جو...جنگجو و سرسخت، ولی بدون خز و دندان بود.
جین گفت:
_ بهش فکر می کنم.
این شوک راه را به سرعت برای افکار وحشتناکی باز کرد.
"نوه یعنی بچه. پوشک. انفجار پوشک‌. بچه ها گریه می کنند، اشباح شیون کن و سوهان روح، که حتی بهترین هدفون های مانع صدا ، نمی توانند جلوی آن را بگیرند.
وقتی این قدر کوچک هستند، چگونه آن قدر طولانی و شدید گریه می کنند؟ به علاوه ، بچه ها به معنای شوهر هستند. شوهر به معنای دوست پسر. دوست پسر یعنی قرار گذاشتن. قرار گذاشتن یعنی سکس.
جین لرزید.
_ جین عزیزم، تو سی سالته. ما نگرانیم که تو هنوز مجردی. تا حالا سایت تیندر و امتحان کردی؟
لیوان آبش را در دست گرفت و یک جرعه بزرگ از آن خورد و به طور تصادفی یک یخ را قورت داد.
بعد از صاف کردن گلویش گفت: 
_ نه، امتحانش نکردم .
فکر کردن به تیندر...و قرار مکاتبه ای...
باعث شد خیس عرق شود. او از هر چیزی در رابطه با قرار گذاشتن متنفر بود:
انحراف از برنامه روتینش، مکالمه ای که به نوبه خود بیهوده و بی نتیجه بود و دوباره سکس...
جین گفت:
_ به من ترفیع دادن.
امیدوار بود این موضوع حواس مادرش را پرت کند. پدرش پرسید
_ یکی دیگه؟
نسخه وال استریت ژورنال توی دستش را پایین آورد.
طوری که قلبمو فلزی عینکش دیده شد.
_ این فوق العاده است. تو همین شش ماه پیش ترفیع گرفتی.
خودش را تا لبه صندلیش سر داد و صاف نشست.
_ جدیدترین مشتری ما، فروشنده بزرگ آنلاینیه که باید ناشناس بمونه. مجموعه اطلاعات شگفت‌ انگیزی ارائه داده و من تمام روز با اونا ور رفتم. الگوریتمی برای کمک به بعضی پیشنهاد های خریدشون طراحی کردم که ظاهرا از اون چیزی که انتظار می‌رفت بهتره.
پدرش پرسید
_ ترفیع جدید از کی قابل اجرا است؟
_ خوب...
سس هلندی و زرده تخم مرغ کرب کیکش با هم مخلوط شده بودند و او تلاش می‌کرد مایه زرد رنگ را با چنگال جدا کند.
_ من ترفیع را قبول نکردم. این یه موقعیت اقتصاد سنجی مهم بود که ۵ گزارش مستقیم زیر گزارش من داشته و نیازه به تعامل بیشتری با مشتری داره. من فقط می خوام رو داده ها کار کنم.
مادرش با تکان دادن دست حواس او را از حرف هایش پرت کرد.
_ تو داری از خود راضی می شی، استلا. اگه چالش با خودت رو بس کنی، می تونی کمی بیشتر مهارت های اجتماعیت رو تقویت کنی. بگو ببینم، اونجا تو کمپانیت، 
همکاری نداری که مایل باشی باهاش قرار بزاری.
پدرش روزنامه را پایین گذاشت و دستش را روی شکم گردش قرار داد.
_ بله، اون یارو جانگ هوسوک ، چه خبر ؟ وقتی آخرین بار در کمپانیت اون رو ملاقات کردم به اندازه کافی خوب بنظر می رسید.
مادرش گفت :
_ اوه چرا من به فکرش نبودم . اون خیلی مودب بود و ظاهر دلنشینی هم داشت .
_ گمان می‌ کنم خوب باشه .
جین با نوک انگشت روی بخار روی لیوان آبش طرح کشید. صادقانه باید میگفت به هوسوک فکر کرده بود. او مردی خودپسند و فرساینده بود.
_ فکر میکنم اون اختلال دو قطبی داره.
مادرش دست او را نوازش کرد و به جای این که وقتی کارش تمام شد دستش را بردارد ؛ آن را روی دست او گذاشت.
_  پس شاید اون برات خوب باشه عزیزم. با مسائلی که خودش داره شاید درک بیشتری از سندروم اسپرگر تو داشته باشه. 
( سندروم اسپراگر یا اوتیسم نوعی اختلال زیستی عصبی است که فرد برای تعامل اجتماعی دچار مشکل است. از لمس شدن بشدت  بیزار است. )

اگر چه این کلمات به عنوان بخشی از حقیقت گفته شد، به گوش جین غیر عادی و غیر طبیعی می رسید. نگاهی سریع به میز های مجاور غذاخوری در فضای باز رستوران، او را مطمعن کرد هیچکس نشنید. به دستی که روی دستش بود خیره شد. آگاهانه از آن خودداری کرد. این لمس ناخوانده او را خشمگین و مادرش این را می دانست . این کار را میکرد که جین را به آن عادت بدهد. اغلب اینکار جین را دیوانه می کرد. آیا جیهوپ می‌توانست این را درک کند ؟
_ در موردش فکر میکنم .

benefit of kissTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang