05] Y

115 31 27
                                    

سهون زیر لب تشکری کرد و ماگ رو راب گرفت . به نظر دوست عزیزش یه نوشیدنی گرم میتونست استرسش رو به شدت کم کنه و سهون حتی ایده ای درباره محتوای نوشیدنی مخصوص راب نداشت . به هر حال اگه داخلش مرگ موشم بود برای سهون فرقی نمی کرد و همچین کاری هم از راب اونقدر بعید به نظر نمی رسید

× یذره ازش بخور و آروم باش خب ؟ قرار نیست مشکلی پیش بیاد اینم یه پروژه آزمایشیه مثل بقیه پروژه ها

سهون تلاشی برای پنهان کردن چرخش چشم هاش از پشت ماگ نکرد و با حس گرمای دوست داشتنی نوشیدنی ، لیوان رو کمی فاصله داد : اونقدر نگران نیستم ولی خب .. نمیدونم چرا استرس دارم . فکر کنم بای دیفالت باید استرس داشته باشم

راب لبهاش رو به نشانه ناامیدی به پایین متمایل کرد و نگاهی به دور و برش انداخت : با کی میخوای بری اونجا ؟

سهون لبهاش رو روی هم فشار داد و نگاهش رو روی ماگش فیکس کرد : کسی نیست . میخواستم تاکسی بگیرم و اگه دیدم شرایط یکم وخیمه .. فوقش از راننده میخوام‌ همراهیم کنه یکم

راب اخمی کرد : میخوای باهات بیام ؟ نمیخوام حالت بدتر شه

سهون اول نگاهی به مشتریای داخل کافه و بعد نگاهی به دوست نگرانش انداخت : کارت اونقدر سبک نیست که بخوای با من بیای اونجا

× نمیام تا آخر عکسبرداریت وایسم که .. بر میگردم اینجا

راب انگار که بخواد برای یه بچه شفاف سازی کنه گفت و سهون سری تکون داد : میدونم ، ولی بازم ممکنه طول بکشه .. تو باریستایی احمق نمیتونی یهو ول کنی کافه رو

× من تنها باریستای اینجا نیستم هون
- آره ولی اگه یکیتون کافی بود قطعا دو‌ نفرو استخدام نمی کردن

راب هوفی کشید و سهون ترجیح داد بقیه نوشیدنی فاقد اسم راب رو بخوره . انگار که واقعا روش بابابزرگ جمعشون موثر عمل میکرد !

× میخوای از کای بخوام برسونتت ؟ اون فکر کنم کارش سبک تر باشه

سهون ماگ تقریبا خالی رو روی میز برگردوند و متحیر به دوستش نگاه کرد : درسته جای مگی استخدام شده ولی جایگزین مگی نشده که ! فکر نکنم هنوز اونقدر باهامون احساس راحتی داشته باشه که هی پشت هم ازش کمک بخوایم !

× اون پسر خوبیه ، فکر نکنم مشکلیم با این قضیه داشته باشه . تازه شماها هم تیمی این !

سهون به صندلیش تکیه داد و ماگ آماده تخلیه رو بین دستهاش گرفت : میتونه یه مسیر هیجان انگیز باشه چون بهرحال اون از تو برای علایقم شنونده بهتریه ولی جوابم همچنان منفیه راب ، من هنوزم میتونم با یه تاکس‍..

× کای ؟ میشه چند لحظه بیای اینجا ؟

راب بی توجه به سهون ، سمت ویتر اون سمت کافه برگشت و حرف سهون رو قطع کرد . کای سری تکون داد و رو به مشتری ای که بالای میزش ایستاده بود لبخندی زد

Teddy Not the 28-[1/4]🍪ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈOù les histoires vivent. Découvrez maintenant