part 4

284 55 9
                                    

Pov-Jk

خیلی طول نکشید که مسیره اداره تا خونه ی اقای مارکینز رو طی کنم
با رسیدنم به خونش اختلاف عجیب مساحت ساختمون خونه نسبت به حیاطی که دور تا دورش با نرده های چوبی پوشیده شده بود و به وضوح میشد از پشتشون درختلای بلند و بوته های گلی که از رز های سرخ رنگ پوشیده شده بودن رو دید
بعد از پیاده شدنم انگشتمو به ارومی روی زنگوله ای که از در جوبی بین نرده ها اویزون شده بود حرکت دادم و وارد حیاط شدم
بوی گلای رز و چمن نمناک واقعا روح ادم رو نوازش میکرد ولی من کارای مهم تری از بوی شیرین گلها داشتم
با رسیدنم به در اصلی خونه چندین بار با انگشت درو کوبیدم و با صدای نچندان ارومی لب زدم-
کاراگاه جئون هستم از اگاهی شماره ۳ لطفا درو باز کنین
چندین بار ضرباتم به در رو تکرار کردم تا اینکه با باز شدنش و شنیدن صدای بیجون و پر از بغض خانم مارکینز شدم و چهره ی شکسته ی اون خانم با کمی کنار رفتنش از پشت در نمایان شد
+بفرمایید داخل
بوضوح میتونستم لرزش دستاشو حس کنم ولی خونسردیمو حفظ کردم و به ارومی وارد فضای خونه شدم
بوی عجیبی میومد و میشد از لباسای پخ و پلا و و مبلای شکسته شده قاب عکس افتاده کف زمین بوضوح فهمید که اینجا محل یه درگیری بوده
با صاف کردن یکی از مبلای قهوه ای رنگ به خانم مارکینز نگاه میکنم
-بشینین لطفاً
با نشستنش مبل روبه روشو را کردم و به ارومی سر جام نشستم
خب اول بخاطر فوت دردناک همسرتون معذرت میخوام ولی شما نزدیک ترین ادم به اقای مارکینز هس...
جملم تموم نشده بود که صدای بلند جیغ و گریه های خانم مارکینز تموم اون خونه ی کوچیکو پر کرد
+من کشتمش ....من دلیل مرگ لئوی عزیزم بودم
من بهش گفتم اون شب یکم بیشتر تو شیرینی پزی بمونه
من نامه هارو برای ....
مکثی کرد و اینبار با لحن اروم و خونسرد تری ادامه داد
+من نامه هارو برای کلاغ فرستادم
از کارای فجیع عشق زندگیم با بچه های این محله از کاراش با دخترکوچولومون همشو من گفتم
در حالی که اشک تموم صورتشو پوشونده بود با لحنی که سعی میکرد خونسرد باشه اما بغض تک تک کلماتشو پر کرده بود لب میزد
به ارومی دستمال پارچه ای تو جیبمو سمتش گرفتم و در حالی که تموم حرفاشو از اول مکالممون مینوشتم به ارومی زمزمه کردم
-ادامه بدین
+اون عوضی دخترمونو کشت
شوکه شدم که حرفشو به ارومی ادامه داد
+لئو تک دخترمونو امیلی قشنگمو کشت
حتی...
هق هق های بلندش مانع خروج کلمات از بین لباش شده بود ولی به سختی ادامه داد
+حتی نگفت جسد دخترم کجاست فقط من میدونستم ...من احمق مطمئن بودم که اون بهش تجاوز کرده
اون حتی ...حتی این کارو با بیشتر بچه هایی که وارد شیرینی فروشیش میشدن چه پسر چه دختر اون اون بهشون تجاوز میکرد من درسته عاشقش بودم من حتی الانم عاشقشم ولی وقتی میخواستم به پلیس بگم منو تهدید به مرگ کرد
بلند تر از قبل گریه کرد که به ارومی کمرشو نوازش کردم و لب زدم
-درک میکنم شماهم اینجا یه قربانی بودین
+نه...نه من قربانی نبودم من عاشق لئو بودم میدونین من در حدی عاشقش بودم که ازش متنفر شدم و الان من الان چیزی جز پیدا کردن جسد بچم جز در اغوش گرفتن حتی استخون های پوسیدش چیزی از دنیا نمیخوام
با شنیدن کلماتش نامه ی کلاغ رو به یاد اوردم
(میان شاخه های گل رز دخترک شیرینی بدست برای اخرین بار برای اخرین نفس)
-فکر میکنم بدونم جسد دخترتون کجاست
شوکه زمزمه کرد
+چ..چیی
-بیل دارین؟
صاف از سرجاش بلند شد
+بله کنار...کنار باغچست
همراهش از فضای خونه خارج شدیم و با رسیدنمون به بوته های گل رز و دیدن پاکت نامه ی بینشون مطمئن شدم که حدسم درست بوده تموم زمین روشو کنم تا بالاخره به یه صندوق کوچیک رسیدم
و با باز کردن صندوق صدای جیغ خانم مارکینز بود که تموم فضای اطرافمون رو پر کرد که البته حق داشت
استخون و جمجه ی کوچیکی توی صندوق بود بی شک متعلق به ی بچه بود.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انقد از ووت و کامنت و حمایت هاتون حس خوبی میگیرم و ذوق میکنم که حتی نمیتونین تصور کنین که چقد خوشحال میشم
خلاصه خیلی خیلی ممنونم ازتون🫶
بیاین با چند تا عکس بیشتر با کاراگاه و کلاغمون اشنا شوید

انقد از ووت و کامنت و حمایت هاتون حس خوبی میگیرم و ذوق میکنم که حتی نمیتونین تصور کنین که چقد خوشحال میشمخلاصه خیلی خیلی ممنونم ازتون🫶بیاین با چند تا عکس بیشتر با کاراگاه و کلاغمون اشنا شوید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Crow-VkWhere stories live. Discover now