[who is that man?]

70 9 0
                                    

𝑨 𝒌𝒊𝒍𝒍𝒆𝒓'𝒔 𝒅𝒐𝒍𝒍

part 1:

[who is that man?]

jeongin:
.
.
.

خیلی جالبه بعضی وقتا یه چیزی میبینی و با یه‌ کسی آشنا میشی که باعث میشه زندگیت توی چند ثانیه عوض شه.عین همیشه از دانشگاه رأس ساعت ۱۲ ظهر زدم بیرون که برم‌ سرکار. من فقط یه پسر بوسانی بودم که از بوسان‌ به خاطر درسش به سئول اومده و تو سئول یه زندگیه عادی داره.اسم‌ من یانگ جونگینه یه پسر 22 سالمه و اهل بوسان هستم.
از بوسان به سئول سفر کردم برای دانشگاه،‌ من تو رشته ی پلیسی تحصیل میکنم.من تو یه خوابگاه دانشگاهی کوچیک اما قشنگ زندگی میکنم و به طور پاره وقت تو یه کلاب بارمن هستم.توی ایستگاه اتوبوس منتظر اتوبوس مورد نظرم بودم اما یکم تاخیر داشت ولی‌با‌این حال رسید.با آه کوتاهی‌سریع سوار اتوبوس شدم و کارت اتوبوس رو زدم.عین همیشه رفتم آخرین صندلی نشستم و هندزفری هامو داخل گوشم گذاشتم. آهنگ مورد علاقمو پلی کردم و سرم رو به شیشه اتوبوس تیکه دادم.
دلتنگشم دلم برای خانوادم تنگ شده بود با اینکه یک ماه پیش دیده بودمشون ولی واقعا دلتنگشونم آخه من جز اونا کسیو نداشتم. داخل این شهر به این بزرگی هم به خاطر درون‌گرا بودنم از دوست شدن با بقیه خیلی میترسیدم.پوف کلافه ای کشیدم و موهامو مرتب کردم. وقتی به ایستگاه مورد نظرم رسیدم دکمه "stop" اتوبوس رو زدم و از اتوبوس پیاده شدم.
*اوکی جونگین لتس گو.
بند کیف کولمو سفت گرفتم و بدو بدو به سمت محل کارم رفتم. وقتی رسیدم حدودا 5 دیقه دیر کرده بودم.با نفس نفس به همه سلام کردم و رفتم لباس کارم رو پوشیدم.وقتی از رختکن اومدم بیرون رفتم پشت بار و شروع به آماده کردن وسایل کردم.
_هی جونگین خوش اومدی دانشگاه چطور بود؟!
با شنیدن صدای سونگمین پسر صاحب کارم لبخندی بهش زدم و تعظیم کوتاهی بهش کردم.
*ممنونم سونگمین شی دانشگاه هم خوب بود درسو اینا دیگه کار دیگه ای ندارم که.
_مگه نگفتم باهام راحت باش.
با یکم خجالت سرمو به نشونه آره تکون دادم.
*اما خب شما پسر آقای کیم هستید احترامتون واجبه.
با صدای جیغ فیلکس برادر دوقلو ی سونگمین از ترس چند قدم عقب رفتم‌و دسمو رو قلبم گذاشتم.
÷هی تو کیم سونگمین به چه حقی شیرموز منو خوردی؟!
و بعد افتاد دنبال سونگمین. سونگمین هم شروع به دویدن کرد.با دهن باز و متعجب به صحنه رو به روم خیره بودم. یعنی آدم از کارای این دوتا برادر دهنش باز میمونه، یکیشون نسبتا آرومه اون یکی تقص و شیطون به تمام معنا. خدا به داد زناشون برسه.با آهی شروع به خشک کردن لیوانا کردم. حدودا دو ساعت بود که فیلیکس با سونگمین قهر بود و خب سونگمین هم زیاد به این مسئله اهمیتی نمی‌داد. همین رابطه ی این دوتا برادر رو قشنگ کرده بود، یکی تقص و شیطون، اون یکی آروم اما به موقع وحشی.
با تک خنده تو سکوت به کارم ادامه دادم که مشتری ها کم کم وارد کلاب شدن و ‌کار من هم شروع شد.مشتری های متنوع زن،مرد همه جور آدمی میومدن داخل کلاب.دیگه تایم کاریم نزدیک تموم شدن بود و قرار بود شیفت رو عوض کنیم که یه آدم با لباس های سرتا پا سیاه و موهای نسبتا بلند بلوند وارد کلاب شد.همه کسایی که اطرافش بودن معلوم بود ازش ترسیدن واسه همین ازش فاصله گرفتن.میتونستم حدس بزنم اون مرد قد بلند و خوشتیپ یه کاره ای هست ولی جز آدمای درستی نیس.بی تفاوت شونه ای بالا انداختم و میخواستم از پشت میز بار در بیام که اون مرد همون موقع اومد و رو صندلیه رو به روی میز کارم نشست.
+یه پیک ویسکی با یخ. تنقلات کنارش فراموش نشه، آها جا سیگاری هم بهم بده.
متعجب بهش نگاه کردم و دستمو رو دستگیره در فشار دادم.یه تا ابرومو بالا دادم و به چشمای مشکی رنگش نگاه کردم.
*ببخشید آقای محترم ولی الان شیفت کاریه من نیست کسی که الان جای من میاد تا یک ساعت دیگه میرسه.
وقتی چشماشو بست و قولنج گردنشو شکست فهمیدم از شرایط الان عصبی و ناراضیه.
+همین الان کارایی که گفتم رو انجام میدی بچه جون وگرنه خودت میدونی.
این مرد اعصابمو بهم ریخته بود چون من الان باید میرفتم‌خوابگاه و برای امتحان‌فردام آماده میشدم.سعی کردم اعصبانیتم رو کنترل کنم.
*شما میتونید یه ساعت وایسید تا جایگزین من بیاد بنده وقتی ندارم که بخوام‌ با شما بگذرونم کار دارم.
و از دربار زدم‌بیرون اما به نیم‌ثانیه نکشید که گلوم بین انگشتای کشیده ی اون مرد غریبه اسیر شد.هینی‌کشیدم و دستام رو روی مچ دستش گذاشتم. با صدای خفه گفتم.
*ت...تو دیونه ای؟ولم‌کن داری خفه ام‌میکنی.
با غرش کوتاهی منو به دیوار پشتی کوبید که درد کمرم باعث شد نفسم‌برای لحظه ای قطع بشه.دم گوشم‌‌با پوزخند عصبی لب زد.
+از سرکشی خوشم‌نمیاد بهتره برگردی کارتو انجام‌بدی بعد هر قبرستونی خواستی برو.
مچ دستشو فشار دادم و سرمو به نشونه باشه تکون دادم.وقتی گلوم رو ول کرد رو زمین افتادم و شروع به سرفه کردم.این مرد کیه؟!چطور انقدر راحت میتونه یه نفر رو تا دم مرگ ببره و بعد انقدر ریلکس انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده وایسا و نگاه کنه؟! این مرد کیه؟!بلند شدم و با عصبانیت برگشتم سرجام. توی چند دقیقه براش یه ویسکی با تنقلاتی که می‌خواست درس کردم.
*من دیگه میرم به خاطر تو از کارو زندگی افتادم.
به صندلی تکیه داد و با لیوان ویسکیش ور رفت.با همون پوزخند رو مخ به لیوان نگاه می‌کرد. دلم‌ میخواست با مشت بزنم‌ تو صورتش خیلی رو مخ بود، پسره عوضی انگار نه انگار چند دیقه پیش به قصد کشت داشت خفه ام‌ میکرد.با کلافه گی و عصبانیت دستی به موهام‌ و صورتم کشیدم.
*خدا به داد پارتنرت برسه که توعه روانی رو تحمل میکنه‌. همین که میخواستم برم با صداش خشک شدم.
+جا سیگاری یادت رفت.
از اینکه کسی به من دستور بده بدم‌ میومد حق نداشت یه جوری حرف بزنه انگار من برده اشم.از همون پشت بار با چشمای عصبی نزدیکش شدم و لب زدم.
*فلج نیستی ناتوان هم نیستی ماشالله دستات هم خوب کار میکنه. چرا اینو میگم؟! چون توعه عوضی چند دقیقه پیش به قصد کشت داشتی منو خفه میکردی و الان انقدر ریلکس اینجا برا خودت لم‌ دادی مرتیکه. جا سیگاری ها هم بغل دستت هستن دستتو دراز کن برش دار.
بعد گفتن این حرفم با یه نیشخند نگاهم کرد. آروم سرشو نزدیکم آورد.
+خیلی دلو جرعت میخواد که کسی با من اینطور حرف بزنه بچه. میبینم خیلی شجاعتش رو داشتی که اینطور با من حرف زدی.
دستشو سمت گونم برد و انگشت اشاره اش رو روی گونم کشید.
+ولی اینو یادت باشه من با کسایی که اینطور باهام‌ حرف میزنن راحت نمیگذرم ازشون کوچولو.
ترسی تموم وجودمو گرفت ولی به روی خودم نیوردم. سرجام میخکوب شده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم. اگه این‌ مرتیکه یه بلایی سرم‌ بیاره چی؟! این یه مرد روانیه ازش هیچی بعید نیست.سرشو نزدیک تر آورد و با یه لحن ترسناکی لب زد.
+ازم بترس کوچولو...من هوانگ هیونجینم بترس ازم...بترس.
————————————————————————————
فیک جدیدو دارین؟!😂❤️
اصن هیونجین مافیا و تاپ و جونگین باتم به ترکیب خیلی هاته😭❤️

A killer doll Where stories live. Discover now