[i want to go back]

50 8 2
                                    

𝑨 𝒌𝒊𝒍𝒍𝒆𝒓'𝒔 𝒅𝒐𝒍𝒍

part 3

[I want to go back]

jongin:
.
.
.

خشکم زده بود با دیدن اون صحنه نمیدونستم چیکار کنم همون طور سر جام خشک شده بودم.
انقدر راحت‌ بود گرفتن زندگیه یه انسان بی گناه؟! این مرد یه سایکوی قاتله.

بوی خون همه جای اون کوچه رو گفته بود. آروم یه قدم عقب رفتم اما به خاطر سستیِ زانو هام افتادم رو زمین و شروع به نفس نفس زدن کردم.
با ترس و بدنی که یخ زده بود و یا چشمایی که از ترس زده بود بیرون به رو به رو خیره شدم.

رنگم پریده بود و عرق سرد کل بدنم رو گرفته بود.
عرقی که رو پیشونیم بود چکه چکه رو زمین میریخت. تمام بدنم میلرزید و آروم لب زدم.

*ق‌‌‌...قا...قاتل.

با صدای زم زمه ام برگشت سمتم و با پوزخندی معلوم دستاش و اون چاقوی خونی رو پشتش گرفت.

آب دهنمو صدا دار قورت دادم و سعی کردم بلند شم اما نمیتونستم بلندشم‌.
ترس همه وجودم رو در بر گرفته بود. این چیزی که من دیدم یه چیزی بود که هرکس دیگه ای هم بود تا الان از ترس سکته کرده بود.

سریع بلند شدم و همین که خواستم‌ فرار کنم بازوم توسط دستاش اسیر شد.

_جایی تشریف میبردی جناب بارمن؟!

سعی کردم دستمو آزاد کنم ولی بی نتیجه بود‌.

منو کشید همراه خودش تو همون کوچه و با دست آزادش پشت گردنمو گرفت و سرمو یکم به پایین خم کرد.

ناخداگاه زدم زیر گریه و همون طور گفتم.

*د...دستتو بکش. ولم کن بهم دست نزن.

کنار گوشم غرید.

_خوب نگاه کن ببین.

با گریه داد زدم و تقلا کردنم بیشتر شد.

*میگم ولم کن دستتو بکش. عوضیِ قاتل‌.

شروع به خندیدن کرد.

_نه درستش قاتل سریالیه اگه بدونی من چه کسایی رو کشتم.

بدنمو انگار گذاشته بودن رو ویبره. ترس و وحشت تمام جودمو فرا گرفته بود.

با گریه چشمامو بستم که صحنه رو به روم رو نبینم.

*تو یه روانی هستی ولم کن دیونه ی قاتل.

نفس گرمشو رو گردنم حس میکردم. گریم بیشتر شده بود و تقلا کردنم بیشتر اما هرچی تقلا میکردم بی فایده بود من حتی نصف زوری رو که اون داشت رو نداشتم.

فقط عاجزانه از خدا میخواستم یا همین الان با سکته قلبی جونم رو بگیره یا بذاره من از زیر دست این فرار کنم.

اگه فرار کنم این شهر لعنتی رو ترک میکنم و دیگه هم‌ برنمیگردم.

_میدونی خیلی شیرین و دوست داشتنی هستی. چطوره نگهت دارم ها؟! به نظرم که خیلی خوب میشه.

A killer doll Donde viven las historias. Descúbrelo ahora