کودتای تو🩸🥂1

816 23 27
                                    

-𝐏𝐀𝐑𝐓𝟏
توی اتاقم نشسته بودم و با عصبانیت به در نگاه میکردم..
حرصم‌گرفته بود از اینکه بخاطر مامان مجبورم تو خونه این آدمای خود شیفته کار کنم!
بابد یک جوری خلاص بشم از دستشون..نفس کلافه ای کشیدم..هوف ولی به پول نیاز دارم..با یاد آوری پول یاد بدهیم افتادم به ماهلین..دختر مضخرفی که بخاطر اون ۱۰ میلیون منت سرم‌میزاره؛باید هرجور شده پولشو جور کنم تا خیالم راحت بشه ولی چجوری؟
کلافه ناخونمو میجویدم و توی اتاقم راه میرفتم که فکری به سرم زد..تاحالا از سر خدمه درخواست حقوق بیشتر کردم ولی از رئیسش نه..رئیسش هم یعنی.. ماهان کریمی..ماهان کریمی رئیس همه...رئیس بزرگترین باند مافیا که همچیو زیر دست داره و کلی سرمایه داره حتی این عمارت هم فکر کنم یک پنجم از داراییش باشه..اون ۱۰ میلیون که چیزی نیست!.‌.
آفرین بهت ویولت مهروزی،پوزخندی زدم و از اتاق به آرومی خارج شدم و به ساعت که ۱ شبو نشون میداد نگاهی انداختم سپس سمت طبقه بالا رفتم..
درسته مامان‌و همه گفته بودن هیچوقت جلوش نباش و باهاش هم کلام نشو ولی خب الان مجبورم!
کلاه هودی سفیدمو مرتب کردم و روی سرم انداختم و به آرومی چند تقه به در اتاق کارش زدم..
-بله!
صدای خنثی و سردش توی گوشم‌پیچید که به آرومی در اتاقو باز کردم سرمو داخل بردم و با چشمای سبزم بهش نگاه کردم و گفتم:
-میتونم بیام داخل آقای کریمی؟
نگاهشو از برگه گرفت و سرتا پامو برانداز کرد و سپس به چشم های سبزم نگاه کرد و اشاره زد به صندلی..
--------------------🍷🤍
کامنت بزارین:)

کودتای تو🥂🩸Where stories live. Discover now