"Chapter three"

75 24 50
                                    

سلام سلام! حالتون چطوره؟ خوبید؟ هفته تون چطور گذشت؟
امیدوارم که خوب بوده باشه:))

خب... اینم از پارت سوم داستان که امیدوارم دوستش داشته باشید و بچه ها لطفا کامنت و وت رو فراموش نکنید، خیلی برام با ارزشن❤️

همین دیگه. امیدوارم از این پارت لذت ببرید❤️

***

"دو هفته قبل از سفر"

رودی و تونی، همراه با دو شیشه آبجو توی دستشون توی بالکن نشسته بودن و به آسمان نیمه ابری جلوشون نگاه می‌کردن.

رودی نگاهی به مرد انداخت و می‌خواست چیزی بگه اما تونی بدون اینکه بهش نگاه کنه وسط حرفش پرید.

-حتی فکرش هم نکن!

رودی سرش رو تکون داد و ابرو هاش رو بالا انداخت: من که چیزی نگفتم.

-می‌تونم صدای فکر کردنتو بشنوم: هی تونی! نظرت چیه بری با پیتر حرف بزنی و همه چیز رو حل کنی؟

رودی سرش رو تکون داد و دوباره به جلوش خیره شد: خودت داری اینارو می‌گی نه من.

هر دو مرد کمی از بطری شون نوشیدن و دوباره سکوت کردن. هوا کمی سرد بود و باد خنکی داشت توی بالکن می‌پیچید. تونی با خودش فکر کرد باید یه لباس گرم تر می‌پوشید چون اگه سرما می‌خورد و سفری که پپر توی شش ماه گذشته براش برنامه ریزی کرده بود کنسل می‌شد اصلا قرار نبود اتفاق های خوبی براش تو راه باشه.

البته... اگه هنوز هم سفری توی کار بود. تونی نمی‌دونست می‌تونه چندین روز طوری با پیتر رفتار کنه که انگار اتفاقی نیوفتاده.

صدای رودی اومد: ولی... حالا که حرفش شد...

تونی چشم هاش رو روی هم فشرد: اوه! رودی!
با صدای بلند اعتراض کرد.

-بیخیال تونی! بیخیال...! می‌دونی که باید درباره اش حرف بزنی.

برای اولین بار توی چند دقیقه، تونی به دوستش نگاه کرد: نه! نه، رودی من نمی‌خوام درباره اش حرف بزنم. هیچ نیازی نیست که درباره اش حرف بزنم چون قبلا هر چی که می‌خواستم رو گفتم. انتظار داری چی بگم؟ اینکه پیتر به من و پپر خیانت کرد؟

رودی اخم کرد: تونی! جدی می‌گی؟ خیانت؟ انقدر بزرگش نکن!

-لازم نیست من همچین کاری بکنم! خودش به اندازه کافی بزرگ هست! یعنی من تنها کسی ام که دارم می‌بینم پیتر واقعا چیکار کرده؟ به ما دروغ گفته، مثل دیوونه ها برای روز ها توی خیابون چرخیده و رفته سراغ آدم هایی که هزار بار از خودش قوی تر و خطرناک ترن و-

Spider-Man: No Place Like HomeWhere stories live. Discover now