توضیحات+ پارت اول

8.8K 416 176
                                    

~~مقدمه~~

[دوستان، قبل از ورود به داستان، اینو بدونید که دردای فصل اول که جونگ کوک میکشه و حماقت هایی که میکنه، برای رشد شخصیتت و قوی شدنش برای دو فصل بعدش نیازه، پس سعی کنید صبر داشته باشید❤ اینو الان دارم اینجا اضافه میکنم که هفت هزار و هشتصد نفر این پارت رو قبلا خوندن😂💔]

⛔هشدار:
فصل اول حاوی بگایی، بدبختی، بیچارگی، درد، غم و... است، اگر تمایل به ژانر انگست و درام ندارید، فصل اول را نخوانید و از پارت اول فصل دوم شروع نمایید. اما اگر به یکی از انگست‌ترین فیک‌های فارسی زبان واتپد، علاقه‌مندید، فصل اول را هم با صبر و تحمل شروع نمایید.(من خودم فصل اول رو نمیتونم بخونم اینقدر انگسته🙂😂 ولی اگه بخونیدش و بعد دو فضل بعدی رو، انتقام ها و تاوان ها بیشتر به دلتون میشینن، تصمیم با خودتونه.)

⭕نکته: هر سه فصل در این بوک می‌باشند.
فصل اول تمرکز روی ژانر انگست هست و در دو فصل بعدی، تمرکز بر روی ژانرهای رمزآلود و مافیایی هست.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•••jungkook's pov•••

یه خانواده‌ی هفت نفره…
من، جین هیونگ و شوگا هیونگ باهم برادر بودیم؛ البته، برادر ناتنی. تهیونگ و هوسوک هیونگ هم با هم برادر تنی بودن. اما جیمین هیونگ و نامجون هیونگ دوستای دبیرستانمون بودن.

خب، من یه خواهر، پدر و مادر داشتم…اما من باعث مرگشون شدم. در واقع هیونگام گفتن من اونا رو کشتم. من، خواهرم، پدر و مادرم (خاله و شوهر خاله‌ی جونگ کوک) همه تو یه ماشین بودیم. بعد از اون تصادف، اونا دیگه چشماشون رو باز نکردن و فقط من بودم که هنوز نفس میکشیدم. من بهشون اصرار کرده بودم بریم مسافرت ولی اونا دیگه برنگشتن…و از قضا، من راننده‌ی اون ماشین بودم ! ولی من مقصر نبودم و کامیونی که از پشت زده بود بهمون، مقصر بود. اما هیونگام منو مقصر میدونن.

شوگا هیونگ و جین هیونگ، منو نحس میدونستن. چون فقط من زنده مونده بودم، ولی اونا…

هیچوقت یادم نمیره جین هیونگ اون روز وقتی خواهر کوچکترمون رو خاک کرد، چی بهم گفت
"کاش، تو رو به جای اون خاک میکردم. اون سردش میشه ولی تو اینجا داری واسه خودت با لباسای گرمی که حق اون بود میچرخی."

خب…نمیتونم هیونگ رو سرزنش کنم. اون حق داشت. من بچه‌ی ناخواسته ای بودم که مادر واقعیم که خواهرِ مادر ناتنیم میشه، منو به دنیا آورده بود. مادر واقعیم، وقتی من به دنیا اومدم، قلبش تحمل نداشت و مریضیش اونو به کام مرگ کشوند. پدرم هم ازدواج مجدد کرد. تنها کسی که منو از پرورشگاهی شدن نجات داد، خالم بود. یعنی مادر ناتنیم. اون خودش صاحب دو پسر که جین هیونگ و شوگا هیونگ بودن و یه دختر به اسم یونجین (یونجین همون آیو هست) بود. یونجین خواهر کوچکترمون بود. اون یه سال از من کوچکتر بود.

Lost memories[vkook] Où les histoires vivent. Découvrez maintenant